Tuesday, January 28, 2003

نامه ای از عمروعاص








گرامی هم رزم شمر

میدانم که این روزها از دست من نژند خویی ،خودم هم نیک میدانم آنچنان که باید شاید کمکت نکرده ام، باید بیش از اینها به فکر شما می بودم، می پذیرم که بیشتر از آنکه باید می نوشم . گرچه بلوک شرق فروریخته هنوز رابطه سوریه با لهستان خوب است وسیل آبجوهای لهستانی به اینجا سرازیر، ما هم از این نعمت بی بهره نمانده و هفته ای سی چهل تا آبجو بالا می ریزیم
پیش دستی می کنم و نوشته زیر را برایت می فرستم

خب میبینم که سرت حسابی شلوغ است و از یمین و یسار به تو می تازند ، دیدم که در بخش نظرخواهی بهنود برایت چماق کشیده اند، کلی خندیدم به پاسخت به آن مردک ابلهی که با امضای فداییان خلق ایران تهدیدت کرده بود. ازآقای سینا هدا که بگذریم دیگران که یک از یک چرند تر بودند، این زنک مهشید هم دیگر شورش را در آورده است کلی از مرحله پرت است، شوهر پیشینش باید مرد خوشبختی باشد که از دست چنین دمامه ای راحت شده باید روزی هفتاد بار کلاهش را به آسمان بیاندازد. بهتر است بیش از پاسخم به مهشید، پاسخی به آقای سینا هدا بدهم که این چند روزه حسابی به زحمت اوفتاده و کلی در رابطه با نوشته شما در برخورد به بهنود تخته کلید فرسایی کرده، آقای سینا هدا راستش با این دوستمان آقای کنجکاو هم رای هستم که شما به شیوه مراغه ایی مینویسید و سر در آوردن از نوشته شما بسیار سخت شده ، می بینم که در برخورد با شمر ویرا به خشونت کلامی متهم می کنی، آنچه که من در نوشته شمر می بینم بی پرده نویسی است که شما از آن بی بهره اید. نوشته شما نوشته خشنی است منتها آنرا در لفافه تعارفات شیعی می پیچید و به خورد امت می دهید. نگاهی به این سخن خود بیاندازید تا بدانید منظورم چیست «اين اينتليجنت سرويس بازيها را ببينيد و كمي ملايم تر در صحنه ي عمومي نور پراكني كنيد» آقای سینا هدا درب دیزی باز است حیای گربه کجاست ، درست است شمر مهربان است اما گستاخی هم اندازه دارد نور پراکنی که شما مینویسید دشنامی بیش نیست، بی رودربایستی باید بگویم که شما خنجر خشونت را در دستمال سفید صلح می پیچید و دلتان خوش است که خشن نمی نویسید بگذریم گمان نمی کنم شمرکسی باشد که ککش از این سخنها بگزد این اینقدر از آخوندهای رنگ ورنگ دشنام خورده است که این گستاخی شما چون اتمی است در کهکشان راه شیری، در رابطه با ادعای مسلمانی شمر که شما می نویسید باید بگویم شما یا نوشته های شمر را نخوانده اید و یا از آن سر در نیاورده اید، شمر در آگهی بازرگانی فروشگاهای زنجیره ای کربلا به روشنی نوشته« دستمال توالت کلام الله با آیاتی از قرآن مجید و عطر محمدی: برای پاک کردن انواع نجاسات از اسهالی تا سفت و سنگی یبوسیتی» آنگاه شما می گویید شمر ادعای مسلمانی داشته از این گذشته مگر توی همین نوشته شمر به بهنود ندیدید که چگونه نوشته است «ما امام حسین نورچشم رسول الله را به پشممان حساب نکردیم و مثل گوساله سرش را بریدیم» راستش از شما چشمداشت داشتم که به شمر بنویسید این درست که شما اسلام را به پشمتان حساب نمی کنید اما چرا به مقدسات ملت هندو اهانت میکنی و گوساله معصومشان را با حسین ابن علی قیاس می کنید. همانگونه که کنجکاو اشاره کرده بدبختی ایرانیان آخوند زده اینست که نوشته هایشان را در لابلای تعارفات می پیچند. نگاهی به این گفتاورد از بهنود بیانداز تا بدانی چه می گویم «چند ماه پيش در يک سخنرانی در دانشگاه سواز لندن گفتم که به نظرم راه ما آن است که پرونده را بگشائيم و در برابر آنان که با جان و زندگی خود بهای سخت مقاومت بر سر آزادی ها را دادند سر خم کنيم و سپس پرونده را ببنديم و روی يکديگر را بوسيده يا نبوسيده به فکر ساختن خانه ای برائيم که ويرانش کرده ايد.» توهین از این بالاتر، همه میدانند که این کشور بیست و چهار سال آزگار است جولانگاه دار ودسته حکومت اسلامی بوده و از دزدی و چپاول و غارتشان گذشته به کشور ریده و آنرا به گند کشیده اند و اکنون بیاییم رویشان را هم ببوسیم و از آن بدتر بپذیریم که ما هم گند زدیم و کشور را خراب کردیم. اکنون اگر صدای کسی در آمد و این گفته آقای بهنود را چرند خواند خشن است. نه دوست عزیز اگر می خواهید شمر چنین سالوسانه بنویسید به خطایید.
در باره خسرو گلسرخی باید بگوییم اگر ایشان زنده بودند و حکومت اسلامی را میدیدند نه تنها چون شمر خودمان به اسلام بلکه از آن بالاتر به عرش کبریایی می ریدند . اگر ادبیات ما ضد خانواده است بر خود خانواده هاست که برگزینند یا نه. افزون بر این سیاستهای خانمان بر انداز حکومت اسلامی را خانواده های ایرانی هنوز فراموش نکرده اند. دیدیم که به خاطر هشدار به خانواده ها و حفظ حرمت مادری چگونه فرزند دوساله اشرف ربیعی همسر نخست رجوی را در بغل شهید اسدالله لاجوردی بر سر جسد تکه پاره شده مادرش آوردند و دیدیم چگونه برای حفظ کیان خانواده دست به کشتارهای خانوادگی زدند و پیرزنان را چگونه بجای فرزندان فراریشان به بند می کشیدند . دیدیم حتی بخاطر احترامشان به خانواده هر نویسنده ای را که دستگیر کردند وادار به اعتراف به روابط خارج از خانواده کردند برخوردشان با همسر سعید امامی هم پیشکش. بهررو گمان می کنم خانواده های ایرانی بهتر میدانند که شمر چه می گوید و اگر کسی هم دلش نخواست نخواند. اگر شمر نیز بخاطر حفظ کیان خانواده، مردم را به دیده بوسی با اسدالله بادمچیان و حبیب الله عسگر اولادی مسلمان و دست بوسی خامنه ای فرا بخواند دیگر شمر نیست میشود بهنودی دیگر!!خب بروم سر داستان مهشید خانوم.
راستش را بخواهی من از روز نخست که وبلاگ ایشان را دیدم خوشم از نوشته هاش نیامد دیدم کوشش می کند نادانیش را پشت سر این شعر و آن شعر پنهان کند. من که به شما گفته بودم این مهشید اصلا نمی داند سیمون دوبووار زن بوده یا مرد، تا چه برسد به اینکه فمینیسم چیست. مگر این همانی نیست که یکبار توی یک گفتگو با خلبان کور آنچنان گند زده بود که پسر مردم را به موضع زن ستیزانه انداخته بود همان گفتگویی را می گویم که به پادرمیانی شما انجامیدو سپس ترها از وبلاگستان پاک، مگر این همانی نیست که به پروپای خُسن آقای خودمان می پیچید و شما برای خُسن آقا استشهاد محل فراهم کردید که زن ستیز نیست.

اين همه داد و بیداد فمينيسم می کنند، اماهنوز يکی شان بلند نشده که جسارت اين را داشته باشد که از دربايستگی درست کردن يک حزب زنان( که 24سال نيازش در آن سرزمين ديده می شود) سخن براند. زنانی که امروز نقش پرولتاريای (چه بسا بدتر)، دوران مارکس را در سرزمين ما دارند. زنانی که 78 درسد از فرهيختگان دانشگاهايش بيکارند و آن بخشی هم که آموزشی ندارند پیشکش. مگر هر کس که از شوهرش قهر کرد و يا زن بود فمينيست است



راستش برداشتی که ایشان از فمینیست بودن دارد مرا یاد برداشت آخوندها از کمونیست بودن می اندازد اگر یادت باشد آخوندها می گفتند کمونیست یعنی خدا نیست اکنون این مهشید هم گمان کرده فمینیست یعنی شوهر نیست، و هر بیوه زنی فمینیست است. توی نوشته هایش هم چنین تصویری از جنبش فمینستی بدست میدهد. نگاهی به نوشته هاش بینداز رونوشت ناشیانه ای از روزنامه های جنجالی سوئدی است. آخر ایشان کجا و دریافت آنچه که شما مینویسید کجا. برداشت ایشان از آنچه که شما نوشته اید مانند برداشت خمینی است از کتاب آیات شیطانی، نخوانده تکفیر و در پی آن فریاد وا فمینیسما. شما به بهنود مینویسد که چرا نام مارا در کنار نام سفلگانی چون خاتمی و رفسنجانی آورده ای و ایشان برداشت می کنند که « دعوا با آقای بهنود است که جايی در نوشته اش از شمر نام آورده است و ايشان هم برای اثبات اين که هيچ سر و سری با آقای خاتمی و جمهوری اسلامی ندارند باز راهی صحرای کربلا شده اند و اين امام حسين را دوباره می کشند.» از دیدگاه مهشید گرانیگاه نوشته شما گاییدن خواهر سیدالشهداست، و به رگ غیرت فمینیستی ایشان برخورده و برای دفاع از ناموس فمینیسیم خیالی اش دست به دامان معصومین شده ، ایشان نمی داند که تجاوز به اسیران و تصرف زنان شیوه ای بود که پیغمبر اسلام آورد، ایشان اصلا به امام حسین انتقاد فمینیستی نمی کند. بجای اینکه بنویسد ای امام حسین ! مرد حسابی اصلا چرا رفتی جنگ، و حالا که رفتی جنگ چرا زینب خواهرت را که هیچ چرا همه اهل حرمسرایت را به جنگ بردی الهی بگندد آن زیرشکم معصومت. اینهمه زن برای خوشگذرانی با خودت بردی صحرای کربلا نمیشد برایشان کوکاکولا بخری و ببری، دستکم باید از این سوئدی ها یاد می گرفتی، که هرجا می روند یکی دوتا کوکاکولا باخودشان می برند. 46 زن حرامسرا را با خودت بردی صحرای کربلا خب میشد 46 جعبه کوکاکولا هم با خودت از مدینه یا مکه بخری و ببری ، آخر سپر انسانی ساختن آنهم از جنس لطیفش را چگونه می شود توجیه کرد الهی بخشکد ریشه اسلامت آخر چرا کس خواهر و همسرانت را در این راه بر باد دادی که بعد از 1321 سال پس از عاشورا شمر آنرا به رخ ما فعالین اجتماعی زنان بکشد؟ ما دیدم که در حکومت اسلامی بچه های مردم را گوشت جلو توپ کردند. اما ای امام حسین تو چرا علی اصغرت گوشت دم تیرکمان کردی؟ البته از ایشان چشمداشت چنین انتقادهایی را ندارم اما پارس کردنهای ایشان را به شما درنمی یابم .
ایشان اصلا خبر ندارد که گشت زینب چه بر سر آزاد زنان ایران آورد، ایشان از وجود پدیده ای بنام خوهران زینب در ایران بی اطلاع است ایشان نمی داند در ایران با اخلاق زینبی چه بر سر زنان آوردند. دل ایشان به طومار جمع کردن به زبان آخوندی خوش است در قاموس ایشان شما اجازه ندارید اسطوره های اسلامی که حکومت اسلامی با تاسی از آنها به سرکوب مردم پرداخت به ریشخند بگیرید، راستش دلم نمی خواست اینرا بنویسم این از بی چاره گی ایرانیهاست که هر تئوری اجتماعی که به آن دیار می رسد بدون آنکه آنرا بخوانند یاد بگریند به بررسی و داوری اش بپردازند آنرا به یکسری قوانین خشک اخلاقی و دینی تبدیلش می کنند و خودشان هم در بند این اخلاقیات خودساخته می افتند.یادت می آید همین توده ای ها و اکثریتی ها چه برسر تئوری های سوسولف و پاناماریف در باره نقش طبقه متوسط در انقلابهای آزادی بخش آوردند آنقدر اخلاقی اش کردند که کارشان به پیروی از خط آن مردک بی سرپای هیچ گو و در سرانجام به جاسوسی برای حکومت اسلامی کشیده شد.ترسم از آنست که چنین بلایی بسر فمینیسم هم بیاید . بگذریم این مهشید آدم روراستی نیست دیدم که اشاره ای به نوشته قاسمک سرکوبگر کوچک کرده است و نوشته ات را باژگون(تحریف) ساخته است شما نوشته بودید یائسگی سیاسی اما ایشان نوشته است که« به خصوص که در جای ديگر هم ديده بودم که ايشان برای توهين به زنی که مخالف شان نوشته بودند ايشان را يائسه ناميدند» باید از ایشان پرسید شما که بر این باورید «من در برخورد و جدل هر سلاحی را محترم نمی شمارم» چگونه اینکارتان را توجیه می کنید. به گمان بهتر است ایشان را ملقب به زینب وبلاگستان بنمایید و وبلاگشان را زینبیه ها بخوانید
شمر گرامی به گمانم دلیل اینکه اینروزها از یمین و یسار برایت پارس می کنند این باشدکه به محرم و صفر نزدیک میشویم و امت آخوند پرور بنا به خوی شیعه گریشان هرمونهای شله زرد طلبی شان عود کرده و چون گربه های جفت خواه که در فصل بهار در پی یافتن جفت به مرنو مرنو کشیدن می افتند به عرعر برای شله زرد پرداخته اند و گمان می کنند با پارس کردن برای شما زودتر به شله زرد می رسند.
اگر مارکس ایرانی بود بیگمان می گفت: شله زرد، آش امامان ستمگر! شله زرد، نذری امت آخوند پرور! شله زرد ،ته کاسه سفلگان فرومایه! شله زرد خوراک(افیون) شیعه هاست . راستی تا یادم نرفته از تو پوزش بخواهم برای اینکه چند روز پیش مست بودم و آمدم که وبلاگت را درست کنم و زدم دوتا از نوشته هایت را پاک کردم و برای اینکه بهانه ای به دست مهشید برای اندرزهای اخلاقی بعدی اش بدهم می گویم زدم مادر و پدر وبلاگت را سپوختم.

عمروعاص

دمشق

No comments: