Saturday, September 27, 2003

عاشورای شمری در گیره

ما که گفته بودیم مسلمان جماعت مادر جنده اند و شیعیان مادر جنده به توان بی نهایت، با این جماعت باید به همان زبانی سخن گفت که ما با حسین ابن علی(جک) گفتیم، همانا گردن زدن و گاییدن خواهر و اهل بیتشان را ، ورنه اینان آدم بشو نبوده و نیستند. نمونه اش هم همین آقا رضا، که به خر می گوید دایی جان. این مردک دبنگ از راه نرسیده پایش را در نعلین ولایت فقیهی کرده و نخراشیده و نتراشیده دارد برای مردم تعیین تکلیف می کند و دشمن خیالی برایشان می تراشد و ارواح عمه اش میخواهد با دو نوشته بند تنبانی بی سروته گیره را به زیر یوغ رهبری خودش در بیاورد.
برای او و همگنانش بزبان ساده بگونه ای که خر فهم بشوند، نوشته بودیم که اگر سخنی در باره آزادی و بویژه آزادی سخن دارند بیایند و بگویند اما این شیعه نابخرد، این شله زرد خور مفلوک دوباره تمامی چرت و پرت های پیشینش را تکرار کرده است.
از قرار معلوم این مسلمانزاده نه تنها نوشته ما را نخوانده و از آن سر نیاورده حتی نگاهی هم به شمرنامه نیانداخته است ورنه گنده تر از دهان خود نمی گوزید و نام منتقد را روی خودش نمی گذاشت.
بیهوده نیست که می گویند خریت رایج ترین درد مسلمانی است، در نوشته پیشینمان ما وی را آدم به شمار نیاورده از وی بمانند کسی که شجاعت زین العابدینی بخرج می دهد نام برده ایم اما این شیعه مفلوک خود را منتقد می نامد، زین العابدین کجا و انتقاد کجا، مردک آنروزی که ما گردن حسین ابن علی را زدیم زین العابدین آنجا بود و انتقادی نکرد، عمه اش زینب را گاییدیم انتقادی نکرد، بوسیله خولی گاییده شد و به یک "اوا عمه زینب" قناعت کرد. خجالت دارد که خودت را منتقد بنامی برو طهارت دهانت را بگیر.
از آنجایی که تردیدی نداریم این شله در درازنای عمر پلیدش چیزی جز روضه، دعای ندبه و دعای کمیل نشنیده است و از آن پامنبری هاست،ناچاریم شمه ای از آنچه را که در کربلا گذشته بشیوه روضه برایش بازگو کنیم تا خر فهم گردد و حساب کار دستش بیاید.
روضه را زنده نگاه دارید که ما به آن زنده ایم
امام خمینی(مج)
روز عاشورا پس اینکه آیات مفتاح الفرجین را به بیضه مبارکمان بستیم و گلوی سالار جاکشان حسین ابن علی بریدیم، هوس گاییدن خواهرش زینب جگرگوشه فاطمه الزهرا و اجاق روشن کُن خانه تاريک علی ابن ابی طالب در دلمان اوفتاد، فرمان دادیم اورا به وسط میدان که از خون اولاد رسول الله(مج) رنگین بود بیاورند، اورا بر جهاز شتری انداخته و تنبان از پایش برگرفتیم، کُسش بیرون اوفتاد پر مویی این کُس یاد آور محاسن جد مادر جنده اش رسول الله بود، شکافش چون فرق شکافته علی ابن ابی طالب(جک) بود سفیدی لمبرهایش به گونه های پریده رنگ و بیمار فاطمه الزهرا مانند بود.
دو لنگ دختر حیدر کرار را به نشان "ویکتوری" که همانا پیروزی عجمی باشد بالا بردیم و ذکر مبارکمان را بر در ناموس نوه رسول الله نهادیم و فشار اندکی دادیم، چون گلوی حسین ابن علی خشک بود، بیرون کشیدیم و بسوی جنازه سالار جاکشان حسین ابن علی که دو قدم دورتر از کُس خواهرش اوفتاده بود رفتیم، کیرمان را به خون تازه و ولرم حسین آغشتیم و لگدی به سر از تن جدایش زدیم بگونه ای که نگاهش بسوی کُس زینب بیافتد تا کلوزآپ گاییده شدن خواهرش خوب ببیند و در روز محشر برای لکاته دوعالم فاطمه الزهرا تعریف کند و برای کیر ما طلب شفاعت بنماید، در این میان خولی هم با اردنگ و پس گردنی زین العابدین(عج*) را بوسط میدان آورد و در چند قدمی بستر صحرا ئی زینب تنبان از پایش برگرفت فریاد زین العابدین برخاست، "اوا عمه زینب" بدادم برس . باری بسوی زینب برگشتیم و کیر مان بر درب فرجش نهادیم و به آرامی فرو بردیم، اشهد کُسش را خواند کمی بیرون آوردیم و ناگهان:

چنان ضربی زديم در بین پایش
که لرزید روح نبی از صدایش

زعرش فریاد زهرا آمد، دوش
که یا شمرا کمی آرام بکن توش

علی آن لندهور، پفیوز جاکش
دهان فاطمه بگرفت که هش هش

تو ای زهرا مکن این داد و فریاد
که آبروی مرا دادی تو بر باد

بدان گنجایش زینب بیش از این است
بگو آری، که دانم اینچُنین است

در آنسوی ما خولی سرگرم گاییدن زین العابدین بود و ناله های جانسوز زین العابدین گوش فلک را کر کرده بود، می گفت یا رسول الله سوختم العطش، این کیر مانند شمشیر حیدر کرار دو سر است، یا جدا کونم پاره شده، این کیر از کیر اسب بابای شهیدم ذوالجناح هم کُلفت تر است. از شنیدن آخ و اوخ زین العابدین ناخوش هوس گاییدن کون زینب را کردیم، کیرمان را از کُسش بیرون کشیده و بر درب کونش نهاده و به آرامی فرو برديم پس از به ارگاسم رسیدن زینب و آمدن خودمان از زینب کبري بیرون کشیده و بسوی خولی هنوز مشغول گاییدن زین العابدین بود رفتیم، کیرمان را جلوي دهان زين العابدين(عج) برديم آنرا بویید و اشک در چشمانش جمع شد و ناله سر داد، بخدا که بوی دهان جدم رسول الله را می دهد و سپس به لیسیدن پرداخت
السلام و علیکم و رحمت الشمر و برکاةُ
التماس دعا
شمر



* عج کوتاه شده عمه جنده است

Friday, September 26, 2003


آگهی




درود بر شما خوانندگان گرامی شمرنامه. من خالد ابن وليد CEO و هم چنين سرپرست اگهی بازرگانی شمرنامه هستم، خوانندگان قديمی شمرنامه از پيش با نام من آشنا هستند. از آنجا می دانيد در پی رهايی کربلا و اماکن مقدس شيعی به دست ارتش رهای بخش عمو سام ( حکومت اسلام که هيچ گُهی نخورد و می دانيد که پس از 8 سال جنگ و سدها ميليارد دلار زيان به مردم ايران، اين روزها
اين مردک به شکستشان پس از گذشت پانزده سال از جنگ با عراقی ها اعتراف کرده و گفته در حسرت دست کم "يک پيروزی" هم ماندند و امامش خمينی(مج) هم جام گُه را سرکشيد و ده هزار دروغ پشت سرهم بار ريش امت حزب الله ايش کرده) . آن ياوه ها و نعره های دروغين يادتان می آيد "سوی ديار عاشقان به کربلا می رويم" ويزا و رواديد يادتان نره .

به هررو در مال رو کربلا، به تازگی يکی از فروشگاه های زنجيره ایِ بنيان گذاری شده که به زودی حراج بازگشايی خواهد داشت.( ميان خودمان باشد که گويا بزرگترين سهام دار آن از تبار و ترکه خانواده رفسنجانی هم باشد).
همان گونه که گواه ايد، فروش گاه ها و کالاهای لوکسی که آگهی آن در شمرنامه می آيد زبان و گوشزد همه مسلمان جهان است. بخشی از کالاها که در فروشگاه به فروش می رسند،

همانها هستند که سال گذشته برشمرديم،
اما اين بار با مرغوبيت و استانداردهای بالاتری. پس اگر در نزديک و دورتان مسلمانی کسی از سيدان و سادات را می شناسيد، از تبليخ برای اين فروشگاه دريغ نکنيد.

با سپاس

خالد ابن وليد

Wednesday, September 24, 2003


Camelboy



مروان‏بن مسلم از عقبه، از امام صادق‏ (مج) روايت كرده است: «ما بعث الله قط نبيا حتى يسترعيه الغنم يعلمه بذلك رعية الناس‏»: خداوند هيچ پيغمبرى برنينگيخت مگر آن كه او را به شبانى و چوپانى گوسفندان واداشت تا بدان وسيله رعيت‏دارى به ايشان بياموزد. (1)

ما که سر درنیاوردیم چرا این آخری را از میان صنف شترچرانها برگزید، با اینکه میدانست امت محمد(مج) از بیخ و بُن خرند و مادر جنده و ربطی هم به شتر ندارند.

1 على‏بن محمد صدوق، علل الشرايع، ص 32، داراحياء التراث، 1385 هق، نجف. و نك: بحارالانوار، ج‏11، ص 65 و سفينة‏البحار، ج‏2، ص‏565.


پي نويس
ريدييم بر سينه محمد(مج) با قرآنش ، ريديم برتمامي سرزمينهاي اسلام زده و فرهنگ پليد مسلماني، روح و جان پيروان محمد (مج) و خاندان پلشت او ، چه بر سر ما آمده است

Sunday, September 21, 2003


سهــــم



چند ليتر بنزين سهم او بود از ميلياردها تُن نفتِ سرزمينی که خانه اش را بر آن ساخته بود . آری تنها چند ليتر بنزين، برای خود سوزی.
آه... دختر ماد تو را می گويم.

عمروعاص

Monday, September 15, 2003

نامه ای به ضحاک در باره يزدگرد و سيدالجاکشين

ضحاک گرامی
ما نمی توانیم برای واپسین نوشته شما در باره عمر ابن خطاب و نامه اش به یزدگرد سوم و پاسخی که از یزدگرد دریافت نموده بازار گرمی کنیم. چراکه اگر لگد خرکی عمر(جفتک الله علیه) به شکم فاطمه فیل کُس که باعث سقط شدن محسن ابن علی گردید نمی بود زحمت ما چند برابر می شد و مجبور می شدیم محسن را هم سرببریم. هرچند در کربلا مجبور شدیم بیوه او یعنی خواهر دیگر امام حسین را بگاییم.
داستان گاییدن بیوه عمر هم از این قرار است که اگر چه عمر و علی باهم ظاهرا دشمن بودند و فاطمه با لگد عمر محسن را رید و خودش هم تلف گردید ولی عمر مادر جنده شوهر اُم الکلثوم دختر فاطمه فیل کُس بود یعنی داماد علی ابن ابی طالب آدم کش. بگذریم می بینی که بخاطر یزدگرد سوم با سنی ها هم وارد جنگ شدیم، به تخم شبدیز اسب خسروپرویز. بخاطر دل شیعیان جاکش هم که شده از امشب لقب امام حسین را از سید الشهدا به سید الجاکشین تغییر می دهیم. چرایی گزینش این لقب نو در این نهفته است که کدامین جاکشی را سراغ دارید که اهل بیت و دوتن از خواهران خود را در گرمای عجم کُش عربستان از مکه به کربلا بیاورد تا بوسیله ما و سربازان گاییده شوند؟
هر کس هم که شهید شده یا شهید بشود خودبخود جاکش است. چراکه سید الشهدا از امروز به سیدالجاکشین تبدیل شد.
شمر

Sunday, September 14, 2003

اقتصاد اسلامی پاسخی به گيله مرد



توفير لوکزامبورک با ايران در اين است که آنان مردماني از خدا بي خبر هستند که تاکنون دست محبتي به سروگوش سید اولاد پيامبر نکشيده اند و بجای اینکار و ناز کشیدن متوالیان اسلام ناب محمدی(مج) از حیوانات نجسی چون سگ و گربه در خانه خود پذیرایی می کنند. از انجام فرائض ديني چون پرداخت سهم امام ،خمس و زکات و برقراري روضه دامادي قاسم و غريبي زينب شانه خالي نموده و اصلا رنگ شله زرد این نعمت الهی را ندیده اند و نمی دانند که خوردن قیمه پلو در ظهر عاشورا چه مزه ای دارد. از داشتن حوزه هاي پربرکت علميه خودشان را محروم نموده و بنابراين از علوم عاليه اسلامي بویژه آخرین متُد های کونشويي و انواع طهارت خشک و تر بويي نبرده اند، در منازلشان لولهنگ این معجز محمدی را ندارند و اگر گذرشان به بیابان بیافتد نمی دانند که کجا باید قضای حاجت کرده پشت به قبله يا روبه قبله، پاي چپ يا راست و چگونه استنجا نمایند سنگ يا کلوخ، گوشه عبا و يا پاشنه نعلين، کوتاه اينکه به جهل طهارتی دوچارند.
از همه اينها گذشته از نعمتهاي خدادادي چون ولايت فقيه و مجمع تشخيص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبري و شوراي نگهبان بي بهره اند ناگفته پیداست امتی که چنین مجموعه ارزشمندی را ندارد پولی بابت آن خرج نمی کند.
در گستره اقتصاد اخروی اهالی لوکزامبورک از روز ازل ورشکست بوده و چون در این دنیا حق وحسابی به نواده گان فاطمه الزهرا(فیل کُس) پرداخت ننموده اند دعای کمیل و ندبه نرفته اند و برای شهیدان کربلا اشکی نریخته اند، از شفاعت فاطمه فيل کُس این اسطوره حیض ندیدگی آنهم بر سر پل صراط و روز محشر محرومند.
در گستره اقتصاد نقدی، در آمد سرانه آنان در برابر در آمد سرانه آقا زاده گان در ایران هیچ است. اما توفیر بزرگ در اینجا نهفته است که اساس اقتصاد آنان مادیات است برای رفاه و پول پشتوانه آن، در حالیکه در دین مبین اسلام، اقتصاد مال خر است و پشتوانه آن صلوات است .


**************************************************************
ماتحت زین العابدین و دندان شکسته محمد رسول الله(مج)

پاسخی به والد بمانعلی
دوست عزیز اینکه زین المعقدین درست یا زین المقعدین، ما خودمان هم بدرستی سر در نمی آوریم، خودت که دیدی ما از حدیث معتبر گفتاورد داشتیم، آمنه مادر محمد ابن عبدالله را گاییدیم با این غلطهای که کرده است و این کارهایی که برایمان درست می کند، این مادر جنده حتی در بسیاری از آیات قرآنی غلطهای املایی انشایی دارد، به عرش کبریایی آن الله هم شاشیدیم، که از میان آنهمه آدم درست حسابی رفت و این شترچران بیسواد را به پیامبری برگزید. از بیسوادی رسول الله(مج) بگذریم چند گمانه زنی دیگر هم می توان کرد.
گاس که پیامبر(مج) بدینگونه گفته است زین المعقدین، بخاطر پیچیدگی آناتومیک ماتحت نبیره دلبندش زین العابدین بوده، که شباهت زیادی به فرق شکافته علی ابن ابی طالب* و واژن حیض ندیده فاطمه الزهرا داشته است.
گمانه زنی دیگر شاید که دندانهای نیش رسول الله شکسته بود و تلفظ زین المعقدین شاید به همین دلیل باشد بیانگار که چگونه محمد عرب زور می زند و گردی حرف عین و قساوت حرف قاف را از زرفنای حلق خود بیرون می آورد و صدایی را می سازد، این صدا ناگهان به دوتا دندان نیش که بگونه کیری شکسته اند می رسند، چه ریدمانی بر کلام رسول الله می زند؟ بهررو این بازهم دلیلی است بر مادر جندگی رسول الله، این مادر جنده بااینکه خانواده خدیجه کبری از یهودیان دندانساز عربستان بودند، تا آخر عمرش آن دندانهای ایکبیری اش را به همان وضع تخمی حفظ کرد و رید به کلام خودش.
اگر پاسخ های ما قانع کننده نبود می توانی به رهبر فرزانه خودمان و یا به رئیس مجمع تشخیص مصلحت رجوع نمایی.

*شباهت کون زین العابدین به فرق شکافته علی ابن ابی طالب از آنروست که علی کچل بوده و کون زین العابدین مویی نداشت.

Friday, September 12, 2003

چه شد که به شمر پيوستم

نوشته ای از نانا*

دوستان عزيز من از قدرت نوشتن اندکی برخوردارم و فکر ميکنم چون حرفهام ار دل بر مياد شايد به دل شما هم بنشيند .روی سخنم بيشتر با کسانی است که مجذوب افکار شمر شده اند و نميدانند چرا بهر حال ما همه متعلق به کشور ايران با دين رسمی اسلام هستيم .من در ايران در خانوادهای صد در صد غير مذهبی به دنيا امدم و بزرگ شدم پدرم سوسياليست بود مادرم هم تحت تاثير او بی اعتقاد . تنها رابطه من با مذهب از طريق مادر بزرگ پيری بود که نماز ميخواند و چادر ميپوشيد البته من با سياهی مذهب از طريق خانواده هاس دوستانم و مراسم عزاداری و سينه زنی اشنا بودم .ولی عريانی اين سياهی پس از روی کار امدن
رژيم اسلامی نه تنها برای من بلکه ميليونها ايرانی روشن شد با تجارب سياسی مختلف در اواسط جنگ ايران و عراق به امريکا امدم خودم را ادمی پيرو فلسفه شک و دوری گزين ار هر دگماتيسمی ميدانستم از راه دور در جريان تحولات ايران بودم شاهد رشد گروههای سازندگی و بعد اصلاح طلبان و شعارهائی از قبيل مدارا و رفرم و صبرواينکه شرق راه و فلسفه اش با الگوهای کلاسيک فرق دارد و دموکراسی از زدو خورد دو جناح جکومتی شکل ميگيرد و قس عليهذا... و بايد اعتراف کنم که با تصور اينکه گروه مخالف هم انسان است راجع به اين مباحث تعمق ميکردم تا يکسال پيش اتفاقی برام افتاد که بنيانهای فکری مرا زير و رو کرد
مدتها بود که احساس ميکردم در خانه دوستان امريکائی ام احساس راحتی نميکنم فکر ميکردم بخاطر اختلاف فرهنگی است پس از مدتی تفکر ريشه اش را دربافتم همه اين دوستان سگ داشتند و چون مادر بزرگ من گفته بود سگ نجس است اين خرافه اينچنين ريشه عميقی در من باقی گذاشته به اينجا که رسيدم با خودم گفتم اگر من با اين پيش تاريخ اين چنينم وای بحال اون بچه ای که در خانواده ای مذهبی بدنيا مياد و بزرگ ميشه به اينجا که رسيدم فکر کردم هيچ راه ميانی و لطيفی وجود ندارد با دين اسلام بخصوص بايد مثل طاعون و جذام رفتار کرد انان را که در بندش هستند بايد قرنطينه کرد و تو سرشون زد که دواشون رابخورند وگرنه اين مرض کثيف و مرگزا تمام ريشه های سالم انسانی را خشک ميکنه .
جائی برای رفرم مدارا سازش و شک وجود نداره اين پدبده ايست متفاوت با هرچه که ما بعنوان مبارزه بهش فکر ميکرديم مانند سرمايه داری يا ديکتاتوری يا... بايد با پخش عقايد خودمون تا انجا که ميتوانيم باورها و اعتقادات ادمهای نيمه مسلمان شهرنشين را تحت تاثير بگذاريم برای قدم اول ميتوانيم از خانواده های خود شروع کنيم دوستان ما با ديگر هموطنان خود مثل گروهی هستيم که در سفر زندگی به يک غار رسيده ايم همه ميترسند ماها بايد بريم تو غار کما اينکه رفته ايم و فرياد بزنيم که نترسيد بيائيد هيچ خبری نيست و فقط و فقط با شعار ( دست دين از زندگی بشر امروز کوتاه) ميتوانيم اميدوار باشيم در اينده نسلهائی راه ما را بپيمايند . والسلام

* این نوشته را دوست خوبمان نانا فرستاده

Thursday, September 11, 2003

"El Pueblo, Unido, Jamás Será Vencido"







"مردم، يگانه، هرگز شکست نمی خورند، ما پيروز خواهيم شد."






" هم ميهنان، مطمئنا اين آخرين باری است که روی سخنم با شماست. همه فرستنده های
راديو "پورتال" و راديو " کُرپُراسيون" بمباران شده اند. اين سخنان نه از روی تلخی، که
رنجيدگیست؛ .................
کارگران: من هرگز تن در نمی دهم. من در برابر يک گزينش تاريخی هستم و جانم را در راه
وفاداری به مردمم میدهم، و من به شما اين دلگرمی را می دهم و پشت گرمم به اينکه اين
تخمی را در روان هزاران و هزاران شيليايی کاشته ايم هرگز از رشد باز نخواهد ايستاد.
آن قلدران، می توانند مردم را سرکوب کنند، اما هرگز نمی توانند با زور و ستم کاری مردم را
مجبور کنند که جلو اين روند اجتماعی شدن را بگيرند. تاريخ از آن ماست. و اين مردم اند که
اين را می سازند.
کار گران هم ميهنم هميشه در روانم اعتماد و باورمندی هميشگی تان به مردی که همواره به
شما وفادار بوده نشان داده ايد، را بياد دارم و سپاس گوی تان هستم. شما روشن گر ان اين
تاثيرات بزرگ دادخواهی بوده ايد، [مردی] که سوگند خورده [سوگندنامه ريس جمهور شدن]
که به مجلس و قانون وفادار بماند و به سوگندش وفادار مانده. من در اين واپسين دَم است که
می توانم با شما بگويم که شما می توانيد از رويداها بياموزيد. سرمايه بيگانه و امپرياليسم
در همکاری با واپس گرايان اين چنين جوی را ساخته اند، نيروهای مسلح با پشت کردن به
روشی که "اشنايدر" و جانشينش "کاپيتان آرايات"** با توانمندی افزونی بنيان نهاده بودند.
که هردو قربانيان همين نيروها اجتماعی [سرمايه بيگانه و امپرياليسم و واپس گرايان] شده
اند، همان [نيروهايی]که می خواهند با کمک واسطه هايشان قدرت را دوباره به دست آورند
و دوباره امتيازات[از دست رفته شان] رابه چنگ آورند.
پيش از هرکس روی سخنم با زنان زحمت کش ميهن ام است، با آن زنان کشاورزی که به ما
باور داشتند، به زنان کارگری که بيشتر کار کردند، به مادرانی که می دانستند که ما برای
فرزندانشان می کوشيم.

روی سخنم با هموندان مشاغل آزاد است، با آن ميهن دوستان که همين چندی پيش با
شورشيان به رهبری آن "پلاسيو دی لا مورال" سنديکای حرفه ايی ها، سنديکای طبقات بالا
در افتادند، همان [طبقات] که به دفاع از مزايای که بخش کوچکی از آنان در جامعه سرمايه
داری بدست می آورند.
روی سخنم با جوانان است، به آن ها که خواندند، به آن جوانانی که جوانی شان و روح
جنگاوريشان را سرمايه کردند.
روی سخنم با مردان شيلی، با کارگران، با کشاورزان، با روشن فکران، با آنها که پاپی شان
خواهند شد.
فاشيسم مدتهاست که در کشورمان جاخوش کرده، حملات تروريستی ، منفجر کردن پل ها،
و راه آهن، خط لوله. .....

مردم بايد از خويش دفاع کنند و نبايد خود را قربانی کنند. مردم نبايد بگذارند که در هم
بشکنندشان و هيچ بی انگارندشان و هرگز دستشان بياندازند.

کارگران ميهن ام، من به شيلی و آينده آن باورمندم. ديگر شيليای ها نيز به ما خواهند
پيوست. در اين دَم تاريک و تلخ که خيانت [به کشور] فوران کرده، شما بدانيد، چه زود و يا دير،
اما به زودی مردان ارزشمندی خواهند آمد که دوباره جامعه نوی را بسازند.

زنده باد شيلی! زنده باد مردم! زنده باد کارگران!
اين واپسين سخنان من بود که نشان دهم که قربانی شدن من نيز نافرجام نخواهد ماند، من
يک اموزه اخلاقی را نشان دادم ، آموزگاری که بی باوری، ترس و خيانت را محکوم می کند. "

من بخشی از واپسين سخن "آينده" را در اينجا آوردم، او هنگامی که اين سخنان را بر زبان
راند که شايعه کودتای ارتش شنيده شد و ايستگاه های رايويی بمباران شده بود. اين
سخنان بر روی نواری آمده که بخش هايی از صدا به خاطر سرو صدای بمباران به خوبی
شنيده نمی شود.





امروز يازد ه ام سپتامبر است . سال روز رويدادی تلخ برای مردم شيلی است.
روز تلخی در تاريخ مردمی که بسا بسيار دور از مرزهای جغرافيايی ما می زيند، است. مردمی که سالهای
سال گرفتار ستم گرانِ فاشيست و دست نشانده بيگانه بودند و خواسته هايشان همچون ما
آزادی و برابری بوده. 30 سال پيش در چنين روزی "سالوادور آينده" ريس جمهور برگزيده مردم
شيلی قهرمانانه در جنگی نابرابر به همراه بخشی از کابينه اش در "لا مونديا" کاخ ريس
جمهوری کشته شد و آزادی و فرمان روايی مردم برای نزديک به دو دهه از آن کشور رخت بر
بست. سه کودتا در سه سالِ فرمانروايی " آينده" در شيلی رخ داد که آخرين آن با پشتيبانی
همه جانبه آمريکا و سرمايه جهانی به فرجام رسيد. "ژنرال پينوشه" 17 سال فرمان راند.
هزاران کشته و سر به نيست شده از آن سالهای کودتا و ديکتاتوری برجا ماند. ده ها هزار
ديگر از ميهن شان گريختند و اما با هم يگانه به افشای هر آنچه بر کشورشان گذشت را به
گوش جهانيان رساندند. امروز روز پيروزی تروريست های فاشيست دست پرورده سی
.آی.اِی. آمريکا و فرماندهان آن "هنری کيسنجر" و "ريچارد نيکسون" است. همان کسانی که
سال ها پس از آن عرب افغان ها را با سرمايه ميليارد دلاری در افغانستان پديد آوردند و
سازمان دهی کردند و چوب آن را درست در چنين روزی در سال 2001 خوردند.
يازدهم سپتامبر مرا به ياد اين سخن نغز می اندازد که "مرگ خوب است، اما برای همسايه".
اگر چه پينوشه را مارگارت تاچر از دادخواهی در يک دادگاه جهانی نجات داد، اما بر اين باوريم
که هيچکس، هيچ قلدری و يا دوستی مفت خور سران حکومت اسلام را نجات نخواهد داد.
دادگاه های اينان از پيش آماده شده و خويش نيک می دانند. ما هم چون مردم شيلی می
گوييم که کار اين ها هم تمام است. مردم يگانه و هم بسته شايسته پيروزی اند.

زنده با همبستگی جهانی.

عمروعاص





واژگان درون کمانه های چهارگوش [ ] از آن من است.
* اين برگردان شتاب زده ای است از واپسين سخنان "آينده" با مردمش. تلاش شد که تا آنجا

که بتوانم به نوشته وفادار بمانم (نقطه چين جمله ای است که برنگرداندم). اگر اشتباهی هم
پيش آمده برای نبود وقت و شتاب بوده.

** هردو "ژنرال اشنايدر" و "آرايات" از فرماندهان ارتش شيلی بودند که هوادار دمکراسی و
"آينده" بودند که نيروهای فاشيست آن ها را ترور کردند.

***اشاره "آينده" به راه پيمايی ها و بست نشستن های سنديکای حرفه ايی مهندسان،
آرشيتکت ها و رانندگان کاميون و... بود که باعث از کار افتادن چرخ اقتصاد شيلی شدند و در
برابر آنها واکنش مردم، کارگران بود که در همان روز هشت سد هزار نفر به دفاع از حکومت به
خيابان ها ريختند.

زین المعقدین و اسطوره "کون زایی" در اسلام



کسانی که با گستره ادبیات و فرهنگ جهانی آشنایی دارند، نیک میدانند که جایگاه اسطوره ها که ناخودآگاه ملتها رقم می زنند چه نقشی در شناخت و بررسی و داوری رفتارهای ملتها را دارند.
برای شناخت مسلمانان پلید نیز باید اسطوره های آنان را شناخت، تا از اینراه بتوان به داوری و بررسی رفتارشان نشست و راه و روش زدن زیرآبشان را دریافت. همانگونه که میدانیم پیامبر اسلام اسطوره مادرجندگی، دوروئی و دروغگویی، هرزگی، همخوابگی با کودکان، خود فروشی، پستی و پلیدی است درست به همین دلیل است که بسیاری از مسلمانان که یک یا چندی از ویژگی های بالا را در خودشان دارند ناخود آگاه محمد(مج) را الگوی خود میدانند.
علی ابن ابی طالب اسطوره شکم گنده گی،کثافت، خباثت، زورگویی، چاقو کشی، جاکشی، سرگردنه گیری، آدمکشی، بی مغزی است، از همین رو بسیاری از جاکشان، آدمکشان، زورگویان و در یک سخن لاتهای شکم گنده، پست و کثیف و بی مصرف، علی را الگوی خود می دانند.
فاطمه الزهرا یا همان فاطمه فیل کُس دختر محمد (مج)، اسطوره حیض ندیده گی، پاچه ورمالیدگی، شلختگی، پدرسپوختگی، جانمازآبکشی و در یک سخن لکاتگی است از همین رو هم بسیاری از خانم رئیس ها که عمری جنده بوده و هنگامی پیری و یائسگی هم رئیس جنده خانه می شوند، الگوی فاطمه الزهرا را برای خود برمی گزینند.
حسن ابن علی اسطوره خایه مالی، واماندگی، زیرشکم پروری، ناتوانی و کودنی است، از اینرو بسیاری از شیعیان کودن و امانده و در یک سخن دست پا چلفتی که به زور خایه مالی به جایی می رسند امام حسن الگوی زندگیشان است.
حسین ابن علی همه ویژگی محمدابن عبدالله(مج)، علی ابن ابی طالب(جک)، فاطمه فیل کُس و حسن ابن علی(خک) را یکجا در خود داشت و افزون بر اینها شرارت ، قدرتخواهی بهر هر قیمتی، مظلوم نمایی از ویژه گی های رفتاری این مادر جنده بود. برای نمونه پس از مرگ حسن ابن علی، حسین ابن علی با معاویه ابن ابوسفیان بیعت نمود و دهسال آزگار هر ازچندگاهی را به دستبوسی معاویه می رفت و خایه مالی بنی امیه را می نمود اما همین حسین پس از مرگ معاویه و بقدرت رسیدن یزید که آدم مردمدار و مهربانی بود آغاز به جفتک پرانی و ناسازگاری نمود و با مفتاح الفرجین هوای خلیفه شدن را بسر داشت و در این راه سرخود و کُس خواهر و اهل بیتش را در کربلا بر باد داد. از اینرو بسیاری از شیعیان شرور که سر خود و کُس خواهر و زنهای خود را برای رسیدن به قدرت هرچند خیالی برباد فنا می دهند حسین را اسطوره خود میدانند. نمونه هم بسیاری از شهیدان که نه تنها کشته شدند بلکه خانواده های خود را بدست جاکشان سردمدار بنیاد شهید سپردند که برای عفت کلام از ذکر چند و چونش معذوریم.
زین العابدین اسطوره ناخوشی، بی حالی، پررویی و خنکی شیعیان است، کسی است که برادرانش جلوی چشمانش کشتیم اما بروی خود نیاورد، عمویش ابوالفضل را کشتیم اصلا انگار نه انگار عمویی بوده، گردن پدر جاکشش را زدیم عین خیالش نیامد، عمه اش زینب را گاییدیم چیزی نبود، مادرش گاییده شد هیچ نگفت، خولی خود ناخوشش را گایید انگار نه انگار، کوتاه اینکه بخار از گُه بلند میشد ولی دریغ از زین العابدین. بهررو این امام ناخوش شیعیان جهان اسطوره شیعیان بیمار و ناخوش است.
می رسیم به اسطوره زین المعقدین که همانا اشاره به زاده شده ای از کون امام زین العابدین ناخوش دارد، این اسطوره یکی از معجزات اسلام است. چراکه در هیچ یک از فرهنگها و خرده فرهنگهای تاکنون شناخته شده بشری اسطوره "نر زایی" و یا بهتر بگوییم" کون زایی" وجود نداشته است.
داستان از آنجا آغاز می شود که چشم و چراغ امت شیعه در رخداد کربلا باردار می شود و پس از نُه ماه و نُه روز فرزندی را از کون می زاید و اورا زین المعقدین می نامند. در احادیث آمده است که در هنگام زایمان امام زین العابدین بیمار محمد و علی به زمین آمده و برای همدردی با امام حسین که سر بریده خود را زیر بغل داشته خود نگران وضع حمل فرزند دلبندش زینی بوده دست نیایش به درگاه الله برداشته و الله نیز فاطمه الزهرا (فیل کس) بعنوان قابله به یاری زین العابدین فرستاده بود.
شیخ حمارالدین جملی از امام حسن عسگری نقل می کند که پس از زایمان زین العابدین فاطمه الزهرا(فیل کُس) طفل را که به گُه اغشته بوده رویدست گرفته و گریان از زایشگاه بیرون می رود و با سه مرد که یکی از آنان سربریده اش را زیر بغل خود داشته، دیگری فرقش شکافته بوده و سومی دندانش شکسته بوده روبرو می شود، بگمان اینکه آن مردان بعلت دعوا از کلانتری محله به پزشکی قانونی اعزام شده اند کنارشان نشسته ودرد دل می نماید و می گوید این طفل از ماتحت نوه دلبندم زین العابدین بدنیا آمده، مانند عیسی که از بطن مریم آمد، بخدا که بوی دهان پدرم محمد رسول الله را می دهد، رنگ حسینم را را دارد و از زمختی به شوهرم علی ابن ابی طالب مانند است هنگامی که این سخنان فاطمه تمام می شود مرد سر بریده سرش را بدست آنکه فرقش شکافته بوده می دهد و طفل را از فاطمه گرفته و سنگین و سبک کرده سپس مرد دندان شکسته نزدیک آمده در گوش طفل اذان داده و نامش را زین المعقدین می نهد، پس از آن فاطمه الزهرا پی می برد که آن سه مرد چه کسانی هستند.
زین المعقدین مانند پدرش کونزا بود و تمامی فرزندان و نوادگان او نیز کونزا هستند، اینان به سیدالمعقدین مشهورند و از شال فسفری استفاده می کنند که در روز سبز به نظر می رسد اما در شب زرد دیده می شود. شیعیان دعایی دارند بنام "باب المعقدین" بروزن "باب الحواج" و می گویند هرگاه کسی این دعا را هفتصد بار در هفتصد شنبه تکرار کند به ولایت فقیهی خواهد رسید.




کونزایی نا ممکن ترین فرایند تولید مثل بشری است که تنها در تشیع رخداده و میدهد. در ناخودگاه فرهنگ شیعی، در گفتگوهای روزمره به این پدیده اینگونه اشاره می شود "که فلانی از کون شانس آورد". زین المعقدین تمامی ویژگیهای ائمه (مج) پیش از خود را داشت و افزون بر آنها ویژگیهای دیگری چون پررویی به توان بی نهایت، جاکشی الله گونه و پنج بُعدی گری توحیدی را یدک می کشید. زین المعقدین و نوادگانش بودند که رویدادهای چون مرگ محمد، کشته شدن علی، لگد خوردن فاطمه فیل کُس، مرگ حسن و بویژه رخداد کربلا را که ننگی است بر چهره نوادگان محمد(مج) باژگون کرده و به خورد امت شیعه دادند. بر اساس داستانسرایی های زین المعقدین محمد چهره مهربان پیدا نمود، فاطمه فیل کُس که لکاته و پاچه ورمالیده دوران بود نشان پاکی گردید، علی(مج) چماق دار قداره بند، این جاکش آدم کش، که افتخارش جاکشی محمد و خایه لیسی ابوبکر و عمر و عثمان است، نشان عدل و گذشت گردید، حسن(مج) پخمه وامانده، زن باز و بی چشم رویی که به خاطر چاکرمشی و زبونی اش در درگاه معاویه (ص) آبی زیر پوستش دویده بود نشان بردباری می شود.
حسین شرور که سر خود و کُس خواهر و اهل بیتش را در راه رسیدن به قدرت بر باد داد بروایت اینان نشان شجاعت می گردد، زینبی که در دشت کربلا، کنار نعش حسین بوسیله ما گاییده شد و سپس در بارگاه یزید(ارواحنا فدا) به گنگ بنگ(جماع الجماعه) گاییده شد شیرزن جهان شیعه میشود و زین العابدین بی بته نشان شجاعت.
نمونه
نمونه کامل این اسطوره سردمداران حکومت اسلامی و پادوهای رنگاوارنگ آنان میباشند. اینکه مشتی آخوند شپشو و پامنبری ها و عصاکش هایشان که گستره اندیشه شان حوزه بندتنبانشان بوده، مشتی گدای روحانی و مقلدانشان که از برکت خمس و زکات و حق امام که شیره کودنی و نادانی امت شیعه بوده در ایران به قدرت برسند و حکومت توحیدی برقرار کنند و بیست و پنج سال آزگار حکومت کنند، همانا زنده شدن اسطوره زین المعقدین است.
پررویی اینان همانا پررویی زین المعقدین است، نگاه کنید چقدر دروغ می گویند، همین پرونده مرگ زیبا کاظمی یک نمونه ساده است، از زبان اینان او یکبار سکته مغزی کرد، سه روز بعد بدلیل ضربه مغزی که خود وارد آورده بود در گذشت، سپس به دلیل یک ضربه حساب شده در گذشت، یکبار قوه قضایه اورا کشته، بار دوم نیروی انتظامی و بار سوم وزارت اطلاعات.
انگار نه انگار که سردمداران و پادوهای حکومت اسلامی دستشان به خون هزاران نفر از شهروندان ایران زمین آلوده است. میخواهند بگویند که کشتن زیبا کاظمی کار یکی دونفر و یا دست بالا کار یک ارگان و یا وزراتخانه و یا کار یک قوه است. یکی نیست به این مادر جنده ها بگوید که شما دست اندرکاران حکومت اسلامی از زیر تا بالای آن، از آدمخوران موتلفه ای گرفته تا مردم فریبان مشارکتی، از حبیب الله عسگراولادی گرفته تا عبدالکریم سروش، از خامنه ای ورفسنجانی گرفته تا خاتمی مشتی آدمکش و جانی بوده و هستید. دستگاه حکومتی شما از سه قوه خیالی آن گرفته تا افزوده های رهبری به آن(شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام) دستگاه کشتار، چپاول، دزدی و غارتگریست.
این مادر جنده هایی که امروز اشک تمساح برای زیبا کاظمی می ریزید، بیش از هرچیز نگران آبروی برباد رفته حکومت اسلامی هستند و نه چیز دیگر، پرونده کشتن زیبا کاظمی برای همه مردم آزاده ایران و جهان رو شده است. او نیز مانند دیگر دستگیر شدگان در حکومت اسلامی از هنگام دستگیری تا به آخر شکنجه شده و آزار دیده است. خاتمی دیوث که هیئت تحقیق راه انداخته و گردو خاک میکند، نمایندگان مجلس که ادای آزادمنشی در می آورند اگر ریگی به کفش نداشتند آنچه را که به زیبا کاظمی گذشته بود را میتوانستند در خط خط نامه سرگشاده انصافعلی هدایت ببینند.
مگر اصلاح طلبان حکومتی که ادای انسان دوستی و حقوق بشر در می آورند چه برخوردی به کشتار زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت کرده اند؟ در باره این جنایت گسترده و دستور دهنده آن که خمینی (مج) باشد چه می گویند یا گفته اند؟ تا آنجا که ما میدانیم این جاکشان به اندازه همپالکی های موتلفه شان سنگ خمینی(مج) را به سینه میزنند و می خواهند گوی پیروی از آن جاکش را از جناح رقیب بربایند و طرف مقابل را محکوم به زیرپا نهادن آرمانهای خمینی جاکش می کنند.
حکومتیان آنقدر پررو هستند که یادشان رفته است که فیلم بازجویی از همسر سعید امامی به گونه ای همگانی در ایران و جهان پخش شده است و به گونه ای سخن درباره زیبا کاظمی می گویند که گویی این نخستین بار است که چنین چیزی در ایران رخ داده است. این مادر جنده ها بروی خودشان نمی آورند که همین بلاها را بیست و پنج سال آزگار بسر مردم ایران زمین آورده اند، این بی همه چیزهای مسلمان نمی گویند که همین داستان امروز هم برای بسیاری دستگیرشدگان رخدادهای خرداد و تیرماه تکرار می شود.این زین المعقدینی ها یادشان رفته که شهید مظلومشان لاجوردی آدمکش است.
در سیاست خارجی اینان خایه مال حکومتهای قدرتمند بوده و هستند و مانند سگ از آنان می ترسند و حساب می برند، در پشت پرده کشور فروشی، سالها با شیطان بزرگ چانه زده اند، (حمله آمریکا و انگلیس به عراق در پی توافق حکومت اسلامی صورت گرفت) اما آنقدر خوی زین المعقدینی دارند که در داخل کشور خود را وارونه می نمایند. مترسک مردم سالاری حکومت که همان خاتمی باشد سخن از گفتگوی تمدنها می زند اما در داخل کشور تحمل چهار نفر روزنامه نگار که از قضا نیم بند نویس هم هستند را هم ندارند. سخن از بررسی و رسیدگی پرونده کشتارهای زنجیره می زنند اما وکیل خانواده قربانیان این جنایت حکومتی را به زندان می اندازند.
در گستره اقتصاد به برکت دزدی های بیشمارشان کشور را از همان نخستین ماه های به قدرت خزیدن به ورشکستی کشاندند و با سامان دادن اقتصاد سیاه مافیایی برای بودجه و هزینه های گروههای چماقدار زندگی بسیاری از مردم را به خاک سیاه نشاندند. اما آنقدر پررو هستند که دم از اقتصاد شکوفا می زنند.
هشت سال آزگار جنگی خانمان سوز را ادامه دادند و پس از آن رهبر مادر جنده شان جام زهر را سرکشید و به گُه خوردن اوفتاد، اما هنوز از برکات جنگ می گویند.

نمونه دیگر
نمونه دیگر زین المعقدین که برای خوانندگان شمرنامه آشناست، همانا آن کسی است که خود را مختار مینامد(شناسایی شده)، این مفلوک وامانده، که هنوز گُه خشک شده زین العابدین را بر تن نحیف خود دارد، از دایره حراست یکی از شرکتهای مهم دولتی(میدانیم کجاست) در یکی از استانهای جنوبی کشور برایمان مینویسد، آنقدر ترسو است که از نامهای گوناگون استفاده می کند ، در نخستین نوشته هایش تهدید می کرد که بزودی با بروبچه های بی پدر و مادری چون خودش ما را پیدا خواهد کرد، سپس وا داد و چون پی برد ما شمریم جا خورد، پیشترها سنگ اعتقادات ناچیز خودرا به سینه می زند، اما پای فشاری ما بر ریشخند گرفتن اعتقادات خودش را پذیرفته است و سخن از دوره ای می گوید که مادرش گاییده خواهد شد، این مفلوک واداده بو برده است که کارشان تمام است و بنابراین به روغن سوزی اعتقادی اوفتاده است.
بهررو برای روشن شدن ذهن این کودن باید بگوییم، ای شله زرد خور درمانده، ای زاده شده از کون امام چهارمت زین العابدین، چشمهای پلید خود را بگشا نمی خواهد دور بروی و گوش پنج تن کر و نگاهی بیاندازی به نمایشهای خیابانی مردمی که دست افشانی و پایکوبی را برای مقابله با جاکشانی چون خود هیچ مقدارت که با نوحه خوانی و سینه زنی به جنگشان رفته بودید، برگزیدند. نمی خواهد به زنانی آزاده ای که روسری های خودشان را برای مقابله با شما و فرهنگ زن ستیزانه پلیدتان از سر برداشتند بیاندشی. تنها نگاهی به آنچه که در بخش دیدگاههای شمرنامه نوشته ای بیانداز تا بدانی چه می گوییم. کجاست آن برو بچی که می گفتی؟ آن اعتقادات پاک(ارواح عمه ات سیدالشهدا) که از آن دم میزدی چه شد؟ ائمه اطهارت چه شدند؟ نکنه هنگام طهارت گرفتن در گُه غرق شدند که تو اینچنین به روغن سوزی اعتقادی اوفتاده ای؟ دیدی ریدی؟ دیدی که به روزی اوفتاده ای که به چماقدار بودنت اعتراف می کنی. دیدی چه چهره ای از یک مسلمان دوآتشه به نمایش گذاشته ای. شله زرد خور بدبخت این تهاجم فرهنگی شمری است که می بینی. دین، ایمان، اعتقاد و هستی ات را به سادگی به بازی گرفته ایم و تویی نادان دست آخر مجبور شدی به ساز ما برقصی.
براستی که تو یک زین المعقدین هستی، همان پررویی را داری و بوی گند زین العابدین از سخنان تو می آید.
راستی نام و نشانی ات در دست لشکریان ماست، باش تا همان بلایی را که بسر سیدالشهدا آورديم مزه مزه کنی.
اجرت با سیدالشهدا سابق!
دمت گوشتکوب!

Wednesday, September 03, 2003

گپهای شمری



ما که نمی دانیم چگونه سپاسگذار شما دوستان گرامی باشیم که در این چند روزی که ننبشته ایم، برایمان نگران شده و پیام گذاشته اید، سپاس
می خواهید باور کنید میخواهید باور نکنید(اگر هم باور نکردید به جهنم ارمنی ها) ما که شمر باشیم، اینروزها حسابی گرفتار سامان دهنی به بخش پشتیبانی سپاه بی شمارمان بودیم و باور کنید که فرصت دوش گرفتن که پیشکش فرصت سر خاراندن هم نداشتیم، بنابراین روی سیدالشهدا سیاه که نتوانستیم چنانکه باید و شاید پاسخگوی چشمداشتهای دوستان مهربان و دشمنان کودنمان که باید از زین المعقدینی ها باشند باشیم.
بهررو چندی است که در کناره های مدیترانه ای سوریه بسر می بریم و به رایانه جات دسترسی زیادی نداریم. هفته پیش هنگامی خبر آن بمب پر برکت و کشته شدن آیت الله حکیم (مج) را شنیدیم که خانه زینب همشیره سیدالشهدای سابق بودیم و قرار بود که برای شادی روح پیامبر جاکش مسلمانان پفیوز وی را بگاییم که از شنیدن این خبر چنان بوجد آمدیم که نه تنها زینب بلکه تمامی اهل بیت سید الشهدای سابق را گاییدیم. دست صدام حسین درد نکند با آن کارهای خوبش، گمان مبرید که آن بمب کار صدام حسین بوده حاشا و کلا که چنین نیست. نه نیروهای هوادار صدام و نه حکومت اسلامی داستان چیز دیگری است. همانگونه که همگان دانند بازگشت حکیم از ایران به بغداد در پی دیدارهای پنهان فرستادگان سران حکومت اسلامی با فرستادگان رسمی دولت آمریکا در ژنو انجام شد. تا آنجا که ما میدانیم آمریکا و انگلیس برای حمله به عراق با حکومت اسلامی به سازش رسیدند و بازگشت حکیم به عراق و نرمش وی در برابر نیروهای اشغالگر و همچنین پذیرش برادر وی در شورای اداره کننده عراق از سوی اشغالگران بخشی از این سازش بود و اگر این بمب پربرکت نمی ترکید چه بسا که حکومت اسلامی دیگری در عراق پدیدار نمی شد.
تردیدی نداریم که این بمب پر برکت کار مقتدا صدر است، این نخستین شیخکار مقتدا صدر نیست، هواداران او در ماه آپریل خواهر حجت السلام عبدالمجید خویی را در نجف گاییدند و اورا در کنار گور علی دشنه آجین کردند.
اینجاست که باید یادی از صدام حسین کرد، مقتدا صدر فرزند باقر صدر(خاک) است، در اوج قدرت صدام حسین، باقر صدر و خواهرش گُه زیادی خورده و بوسیله سربازان جان برکف صدامی دستگیر شدند و در یک سخن خواهر باقر صدر گاییده شد و هم او و هم خواهرش کشته شدند.
مقتدا صدر اکنون ارث پدرش را از عراق میخواهد خود را وارث حوزه نجف میداند و مانند روضه خوانهای که چشم دیدن روضه خوان دیگری به منبری برود که از آن بالا رفته اند. دوست ندارد آخوند دیگری در حوزه نجف بعنوان رقیبش وجود داشته باشد. درست مانند از میان بردن آخوندهای رقیب از سوی خمینی در نخستین به قدرت رسیدنش.
اینکه آمریکا و انگلیس و بسیاری از کشورهای اروپایی ادعا میکنند که باقر حکیم میانه رو بوده است سخنی بیهوده و از اساس چرت است، آخوند آخوند است چپ ، راست و میانه رو ندارد، آخوند نان را به نرخ روز میخورد و میداند کجا بخوابد تا آب زیرش نرود، همه چیز آخوند قابل خرید است. باقر حکیم رئیس مجلس اعلای عراق بود از همپاکی شاهرودی (مج) اینها یکی از دیگری مادرجنده ترند.
دولتهای اروپایی، روسیه، آمریکا هم مادر جنده اند، این پفیوزها به رفسنجانی هم لقب میانه رو داده بودند، اینها مانند آخوندها برای یک لیتر نفت بیشتر، تمامی ارزشهای لیبرالی شان را زیر پا می گذارند.


راستی یکی از خوانندگان شمرنامه که همان دیو خودمان باشد یک آهنگ ساخته که خوشمان آمد، شمرکاری (شاه سگ کیه) است.
به خوانندگانی که وبلاگ دارند پیشنهاد می کنیم این آهنگ را در وبلاگشان بگذارند.
دستها بالا
افزون بر اين تا برگشتن ما از سوريه همه روزه به اين آهنگ گوش کنند
دوستار شما شمر