Saturday, April 24, 2004


afghanistan4.jpg


گُه آریل شارون و دندان شکسته محمد رسول الله (مج)


کاش یکی پیدا می شد و در کله شیعیان مادر جنده می فروید که محرم و صفر و شکم از عزا در آوردن به بهانه عزاداری سید الجاکشین حسین ابن علی بجای خود، اما مادر جندگان شیعه چرا آنقدر شله زرد می خورید که بالا آورده ، زمین و زمان را به گند می کشید . یکی از این شله زرد خوران بنام سعید اسلامی که پس خوردن انبوهی شله زرد در میانه ماه صفر گذرش به شمرنامه اوفتاده و تا دیروز همه روزه مرتکب "حدث اصغر"* آنهم به زبان انگلیسی می شد، امروز ناگهان ترمز بریده و مرتکب "حدث اکبر" ** گشته، از شرق گرفته تا غرب، از شمال تا جنوب را بگند کشیده و دست آخر بعنوان شاگرد استاد شریعتی و امام خمینی(مج) اعلام جهاد داده ما را کافر خوانده و خونمان را حلال نموده.
در بایسته است به این مسلمانزاده یاد آوری کنیم که جوانک زردنبو، شله زرد میرزا سعید اسلامی! بشینی سایه ان احسان شریعتی و سرود خمینی ای امام بخوانی، شریعتی سگ کی باشه و خمینی کدام قاطر است که تو شاگردشانی، مگر کسی آنان را آدم بشمار می آورد که ترا به پشمش بگیرد، آنقدر شله زرد خورده ای که گمان برده ای سعید اسلامی یا همان سعید امامی شده ای و اعلام جهاد می کنی، حالا این جهاد تو چه صیغه ای است، اکبر است یا اصغر؟ مسلمانزاده دبنگ دوره تقیه است جهاد کدام است، اسلام از شرق گرفته تا به غرب از شمال تا جنوب در حال گاییده شدن است، مسلمانان در گُه خودشان غرق گشته اند، مگر کوری و یا ندیدی که چگونه در روز عاشورا خواهر شیعیان عزادار در کربلا و نجف و کاظمین گاییده شد و آب از آب تکان نخورد، مگر ندیدی که در کویته چه خواهری از شیعیان گاییده شد و خم به ابروی هیچ یک از آیات عظام نیامد، اکنون تو فتوی جهاد می دهی؟ اصلا چرا دور برویم مگر در همین شام غریبان حسینی در همین تهران به هیکل امام حسین و عزای حسینی ریده نشد؟ مگر شلوار از پای آن مامور انتظامی بیرون کشیده نشد و به آهنگ چه خوشگل شدی امشب نرقصید؟
از اینها گذشته شله زرد خور بدبخت ما گردن نور چشم محمد (مج) را زدیم، بر بوسه گاه محمد(مج) روی گردن حسین ابن علی شاشیده ایم، خواهرش را همانجا گاییده ایم آنگاه تو بر علیه ما فتوای جهاد می دهی؟ برای عبرت تو و مادر جندگان شیعه دیگری از قماش تو شاشیدیم به فرق شکافته علی ابن ابی طالب که مانند کُس حیض دیده فاطمه الزهرا(فیل کُس) و کون بی موی زین العابدین ناخوش بود، گُه به قنداق علی اصغر و حجله قاسم، اصلا چرا دور برویم گُه آریل شارون(که از گه سگ هم نجس تر است) به دندان شکسته پیغمبر اسلام محمد (مج) تا ریش و سبیلش شله زردی گردد، هچنین دستهای بریده ابوالفضل العباس توی کون تو سعید اسلامی تا دیگر از این شله زردها نخوری.

* حدث اصغر، در فقه پلید شیعه عملی را گویند که باعث باطل گردیدن وضو گردد مانند گوزیدن
** حدث اکبر، در فقه پلشت شیعه عملی را گویند که باعث نجس گردیدن مومن گردد بگونه ای غسل واجب گردد مانند ریدن به خود

در رابطه با فتوا بی سروته سعید اسلامی رهبر فرزانه خودمان و آیت الله شیخ لواط الدین قزوینی نیز پیامهای فرستاده اند که برای ثبت در تاریخ و عبرت سایر شیعیان مادر جنده در شمرنامه خواهیم آورد


پیام رهبر فرزانه خودمان

برادران و خواهران مسلمان !

گرچه دل این رهبر فرزانه از عربده کشیدنها و کف بر دهان آوردنهای شما غنج میرود و رفتارتان موجبات شادی ما را فراهم میکند ولی نصیحت پدرانه ی مرا آویزه ی گوشتان کنید و بروید همان وبلاگهایی را بخوانید که به گروه خونتان سازگارتر است ! آخر شما را چه به محضر شمر باریتعالی ؟! غیرت اسلامیتان را هم نگه دارید برای اهل منزلتان که ثوابش دو چندان است ... من مانده ام که شما چه اصراری برای راهنمایی شمر و همفکرانش به بهشت خودتان دارید !!!
بروید و پیشانیتان را به دریوزه ی حوری و غلمان و شراب طهور و ... بر خاک بسایید . باشد که خدا در آن دنیا عوضتان دهد !!!
از من بشنوید ... اصراری بر بردن شمر به بهشتتان نداشته باشید ... این شمری که ما میبینیم آنجا هم دست از سرتان بر نمیدارد و بساط عیش و نو ش و لهو و لعب الهی شما را بر باد خواهد داد !!!


پیام حاج شیخ لواط الدین قزوینی

برادر دینی سعید اسلامی


در سفری که چندی پیش به عتبات عالیات داشتم باید بعرض برسانم در کشور مسلمان عربستان سعودی لواط فراوان یافت می شود. مستحضرید که ایدز در درجه اول با هماغوشی نرینگان انتقال می یابد. در ایران اسلامی که به حول و قوه آقا امام زمان و نایب بر حقش امام خامنه ای به مقام اول در زمینه مصرف مواد مخدر در جهان دست یافته بحمد الله ایدز فراوان یافت می شود. حدس نمیزنم. نیم نگاهی به این مقاله بینداز تا بدانی چه می گویم.
منبع مقاله سازمان بهداشت جهانی است و اگر به خواند عادت نداری زحمتت را کم میکنم و می گویم فقط صفحه 22 مقاله را بخوان تا بدانی چه می گویم.
ضمنا چنانچه اطلاع کافی در باره اسلام ناب محمدی نداری، اشعار الفرجیه تلاوت نفرمای و وکیل و وصی مسلمانان نباش. ما مسلمانان با زنان خود، کنیزان خود، کنیزان دوستان، زنان اسیر شده در جنگ و هر زن کافری که در چنگالمان اسیر شود همین کار را می کنیم.
آیه قل انما انا بشر مثلکم را به یاد آر و بدان بر اساس این آیه پیامبر بشر است و حقوق پیامبر حقوق بشر است. بنا بر این طبق آیه 50 سوره احزاب ما مسلمانان با خود فروشانی که مزدشان را پرداخت می کنیم (بحمد الله بدلیل سیاستهای فوقالعاده اقتصاد اسلامی چنین زنانی در ایران اسلامی فراوانند)، جاریه های غنیمتی در جنگ (زنان و دختران ایرانی را به یاد بیاور که در راهپیمایی برائت از مشرکین به فتوای امام راحل در مهد اسلام به تظاهرات زدند و به غنیمت مسلمانان راستین در آمدند) و هر زن مومنه ای که خود را بر ما عرضه کند (البته این حکم در قران تبصره دارد) جمع می شویم و از به یاد بیاور در دین مبین زمین از آن کسی است که در آن کشت می کند. آیه 222 سوره بقره را به یاد آر که میفرماید زنان کشتزار شمایند، برای کشت و زرع به آنها نزدیک شوید. میدانم هنوز بکارت از مغزت بر نداشته ای ولی از این ماجرا نتیجه نمیگیری که هر زنی (کشتزاری) را که در آن کشت کنیم از آن ماست.
باشد خداوند تبارک و تعالی تو را هدایت کناد که از این پس در جهت لوث و پایمال کردن حقوق مسلمین تلاش نکنی. تو را همان بس که جامی از تحفه حضرت سلیمان برای ملکه صبا (داروی نظافت) در دست بگیری و پس از خواندن دعای مربوطه (بسم الله و بالله السلام علی سلیمان ابن داوود کما امر بالنوره) قصد قرب به ذات احدیت کنی.
اجرت با سید علی واحد الید
السلام علیکم
حجت الاسهال والمسهلین
حاج شیخ لواط الدین فزوینی
روابط عمومی بنیاد زین العابدین ناخوش

Friday, April 23, 2004

Wednesday, April 21, 2004

شاشیدیم به آرمان امتی که رهبرش شیخ احمد یاسین باشد

شاشیدیم به آرمان امتی که رهبرش شیخ احمد یاسین باشد


اینکه سران مادر جنده حماس یکی پس از دیگری کشته می شوند برای ما به اندازه کشته شدن شیعیان مادر جنده در کربلا که مانند پشه های روی گُه بهلاکت رسیدند خرسند کننده است.
کاری به اینکه سیاستهای دولت کنونی( نه کشور) اسرائیل تا چه اندازه چرند است نداریم اما بی رودربایستی بنویسیم که
شاشیدیم به آرمان امتی که رهبرش شیخ احمد یاسین باشد که مانند امامان شیعه یک تنه کلکسیونی از گند، کثافت، نجاست و مرض های اسلامی از سوزاک و سفلیس گرفته تا چلاقی، کوری و کچلی بود، اصلا یارو خودش یکپا بمب میکروبی ساخت زرادخانه اسلام ناب محمدی بود که اگر از روی برنامه انتحاری اش می ترکید نه تنها اسرائیل بلکه همه آسیای جنوب غربی و باختردور، باختر نزدیک و باخترمیانه را هم به لجن می کشید.
عبدالعزيز رنتيسي هم در کثافت و نجاست دست کمی از شیخ احمد یاسین نداشت.
از اینها گذشته خرسندی ملت ايران از این رویدادهای و همینکه حکومت اسلامی و سران آن در برابر کشتار سران حماس مانند خر در لجن مانده و دست پا میزنند، از هرچه خوشتر است، آنهمه هارت و پورت اسرائیل ستیزی کرده و می کنند اما هیچ گهی جز عربده کشی های نماز جمعه ای نخورده اند.

Tuesday, April 20, 2004


شله زرد زیادی


ديگر قرار نبود که آبغوره بگيري و ننه من غريبم بازي در بياوري، اصلا
شله زرد زیادی خورده اند، تو یک آدم کیری بیشترنبوده و نیستی.

Tuesday, April 13, 2004

تساهل و تسامح امید و استریپ تیز خدیجه کبری


بخاطر همین بی گدار به آب زدنها و سر بی آب تراشیدن هاست که ترا با امید کدخدا زاده سنجیده بودیم، نه خودمانیم نامه پوزش خواهانه نانا به تو، چه ربطی به ما و برخورد ما به "آدم کیری" و "خدیجه کبری" دارد. اصلا همه اینها چه ربطی دارند به پلیس خوب و پلیس بد، قضیه چماق و نان شیرنی را برای چه آورده ای و از همه اینها بالاتر این جمله بی سروته " اگر باشد هم، با وجودِ آن‌که بعضی نتوانند و نخواهند عملِ همان‌وقت‌اَخلاقی‌یِ بیست و پنج سال پیشِ کسی که با چندین‌سال زندان‌رفتن صداقتَ‌ش در آزادی‌خواهی را هم ثابت کرده ببخشند، با اعتقادَم به تساهل و تسامح، می‌بخشم" این وسط چه می کند.
بگذار یکبار برایت بگوییم تا روشن شوی، ما(شمر) با کسی قهر نکرده ایم که دنبال آشتی باشیم، آنچه که بوده و هست برخورد اندیشه های گوناگون است با یکدیگر، نان هم به کسی قرض نداده و نمی دهیم، خوش نداریم برای خودمان مخالف بتراشیم اما در برابر کُس کلک بازی خاموش نخواهیم بود، نقش وکیل این و آن بازی کردن در دنیایی که همه به یک اندازه از امکان نوشتن برخوردارند را کاری زشت و بیهوده می پنداریم.
از این باند بازی های تو خیلی دوریم، تنها مسئول نوشته خودمان هستیم و پای آن هم می ایستیم.

یاد آوری
پیش از هر چیز ناچاریم به تو یاد آوری کنیم که بر خلاف اداهای که در می آوری اصلا جدی نیستی و کمترین مسئولیتی را در باره آنچه مینوسی را تا کنون از خود نشان نداده ای.
از تساهل و تسامح آغازیده ای،خوشمان آمد خودت هم باور کرده ای، پس بگذار گوشه ای از آن را برایت نشان دهیم، آنچه که از تسامح و تساهل نزد تو تا کنون دیده ایم همانا ادعای پوچ کردن و زیر سبیلی در کردن هنگام قافیه تنگ آمدن بوده.
گندی که پیش از انتخابات مجلس(شرکت در آن بی هیچ قید وشرطی) و در حول و حوش آن زدی را به هیچ گونه ای نتوانستی بپوشانی و کوشش بر ماستمالی کردن آن کرده که نتیجه آن شد که دیدیم، پس از پایان نمایش انتخابات، از اعلان نتیجه آن از سوی جناح آدمخوران چنان ذوق زده شدی که خرسندیت را از " که تحریم کننده گان شکست خوردند" نمی توانستی پنهان کنی . چشمبراه اعلان رسمی وزارت کشور هم نشدی، برآوردهای اصلاح طلبان حکومتی هم پیشکشت.
برای نمونه هنگام انتخابات ادعا کردی بیست پنج سال تحریم کرده اند و...در پاسخت نوشتیم که بیست پنج سال آزگار دگراندیش کشی کرده اند و نمونه آوردیم از کسانی در انتخابات دوره های نخست شرکت کرده و برای نمایندگی برگزیده شدند اما کنار گذاشته شدند. تساهل نموده پاسخی نداده و زیر سبیلی رد کردی.

آدم کیری
شاید منظورت از تساهل و تسامح هنگامی باشد که "آدم کیری" در نوشته کیفیت خبراز امضای سیصد چهارصد اسم الکی داد و تو زیر سبیلی رد کردی، دمت گرم با این تساهلی که داری.
خودمانیم اگر به چنین کسی که اینچنین بیشرمانه می نویسد آدم کیری نگوییم چه بگوییم، البته تساهل و تسامح تو حکم می کرد، که در آنزمان بخاطر مصالح اسلام عزیز سکوت نموده و خم به ابروی مبارک نیاوری و الان هم زیر سبیلی رد کنی. برای آنکه خودت را به آنراه نزنی می نویسیم تا تساهل و تسامح ات بهتر شود، شما می خواستید از تحصن نمایندگان حمایت کنید اما در واقع به تحریم کنندگان می تاختید نه وبلاگ نویسان هوادار تحریم بلکه مردمان سرشناسی که برای ملت شناخته شده اند و در ايران هم زندگي مي کنند
اصلا چرا دور برویم به یارو گفته ایم "آدم کیری"، می گوید: هنگام گشایش زوزه به مزدورگري و حقوق‌بگيري پاگنده و تزاد و بلو و الباقي پرداخته ایم، نه خودمانیم ما کجا چنین چیزی گفته ایم، با این حساب بازهم می خواهی بگویی این یارو آدم کیری نیست؟
خنده دار است خیلی شجاعت داری که به دفاع از آدم کیری برخاسته ای بدون اینکه یکبار از خودت پرسیده باشی چرا طرف آدم کیری نامیده شده؟ فدای آن ذوق نوشتاریت گردیم به صراحت یا تلویح را از کدام قوطی عطاری پیدا کرده ای به گمان ما شما از زبان فارسی و دانش ژنتیک همزمان بی بهره اید، تلویح را بگذار درب کوزه و آبش را بخور صراحت را بچسب، ما به روشنی ایشان را آدم کیری می نامیم و در مورد ایشان اصلا آنرا ژنتیک میدانیم آنوقت تو مي گويي به صراحت يا تلويح و از همه بدتر از ما می خواهی که ما وی را آدم کیری نخوانیم. خیلی ساده ای! نه خودمانیم حالا حق داریم که ترا حسین فهمیده بخوانیم؟

قوام السلطنه
خوشحالیم که ایران سالها پس مرگ سیدضیاها و فقدان قوام السلطنه ها و در دوران حکومت اسلامی سیاستمداری چون ترا پیدا کرده که جای خالی همه آنان پر کرده است. می بینیم که کوشش بر آن داری تا اندیشه ها را یک کاسه و کنی و براحتی آنان را بکوبی و از سوی دیگر کابینه قوام السلطنه ای راه انداخته و بگمان خودت جبهه از آدمهای گوناگون بیارائی و بجان دسته نخست بیاندازی.
بگذار برایت بی رودربایستی بنویسیم، ادای قوام را خیلی ناشیانه و حسین فهمیده وار در می آوری! دیدگاه ما در رابطه با "آدم کیری" چه ربطی به آنچه خُسن آقا نوشته است دارد و اصولا چگونه به خودت اجازه میدهی که جبهه ای از ما و خُسن آقا بسازی، اصلا برخورد ما به "آدم کیری" چه ربطی به (تزاد که ما آنچنان نمیشناسیم) دارد، مگر ما تاکنون به تزاد برخوردی کرده ایم.
وانگهی این "مجموعه ما" که میگویی دیگر چه صیغه ای است؟(نکند از آن بازی های آدم کیری باشد و می خواهی خودت را پشت دیگران پنهان کنی) از کجا چنین مجموعه ای را آورده ای، اعضایش کیانند؟ زیر مجموعه اش کدام است؟ خدیجه کبری چه ربطی به "مجموعه ما" که تو از آن نام می بری دارد؟
خدیجه کبری
در باره خدیجه کیری نوشته ای، از روشنفکری مولتی میدیا چون تو که در باره هرمنیوتیک و زیبا شناسی قلمفرسایی ها کرده و خود را در این موارد صاحب نظر میداند بعید است که چنین ساده لوحانه برخورد کند(شاید هم تساهل باشد)، پسر خوب انسانی ترین احساسات کدام است یارو شیعه اورژینال است از اینکه ما خواهر امام حسینش را گاییده ایم ناراحت است، امتیاز انحصاری سلام کردن به آفتاب را داردو از بس به آفتاب سلام کرده دچار آفتاب زدگی شده و هذیان نوشته. تو چرا کُس می گویی. دشنام های آخرش چه می گویی؟ حتما زیبا شناسی است که با تساهل تو هماهنگی پیدا کرده است، یارو سنگ تمام گذاشته هر چه دشنام که شایسته خودش بوده به پای ما ریخته و تو می گویی انسانی ترین احساساتش را هجو کرده ایم؟!
از اینها گذشته مگر ساختار نوشته ایشان توفیری با روضه های کلاسیک شیعیان دارد، نخست نوحه، پس ذکر مصیبت، سپس انتقام دشنام به ما و دست آخر جلب ترحم گدایی نفرین . وانگهی تو که حسابی در کار وبلاگ خواندن استادی مگر نمیدانی پیش زمینه این نوشتار انسانی خدیجه از وبلاگ شبح بوده، یعنی می خواهی بگویی از برخوردهای وی در آنجا بی خبری، شاید بازهم "تسامح و تساهل" بخرج داده و چشم فرو بسته ای، می خواهی بگویی که استریپ تیزی که خدیجه در آنجا کرد را ندیدی و شرم شبح از دیدن اندام کریه و وارفته و "پیکر آفتاب زده" افکار وی را نخواندی، بهررو دشنامهای که از زبان ایشان در آنجا جاری گشت بگونه ای بود که شبح به زبان مردم دارانه ای به وی یاد آوری نمود که خود زنی نکن. به زبان شمری اش می شود زنیکه سلیطه، گندش را بالا آوردی حالمان را بهم زدی و دربش را بگذار. بررو بخوان تا سوادت افزون گردد.
امید خان هر ساده دلی میداند که "انسانی ترین احساسات" خدیجه کبری از سرریز شدن احساسات وی در وبلاگ شبح بوده جز سرکار! (طرف آبروی خودش را برد)
برای آدمهای احساساتی از قماش تو باید یاد آوری کنیم که بخش اساسی لیچارهای انتقام در نوشته ما از احساسات انسانی خدیجه خانم در وبلاگ شبح و به وام گرفته شده است و تنها برای رعایت عفت کلام از واژگان کاربردی ایشان از قبیل اُزگل، تف، ان و... خودداری کرده ایم.
کوتاه اينکه خجالت دارد اميد خان يارو خودش يکپا پهلوان است، فعال اجتماعي که فرهنگ زورخانه اي را از بر مي داند و کشتي گير است،سرد گرم روزگار را چشيده وچونان اسيران دشت کربلا آفتاب سوخته است و بقولي عمروعاص از آن پاچه ورماليده هاي قهار است آنوقت تو مي آيي با آن قد قواره بد ترکيبت وکالتش را بعهده ميگيري، افت دارد جانم.
داستان نانا
برخورد پوزش خواهانه نانا به شخص تو چه ربطی به این دارد که ما یکی را آدم کیری خوانده و نوشته دیگری هجو می کنیم، وانگهی از کی تا بحال تو نقش وکیل این آنرا بازی می کنی، راستش را بخواهی این وکیل بازی های تو و آن دودوزه بازی کردن های آدم کیری بیشتر از قماش ماهی گرفتنکردن از آب گل آلود است.
داستان بر سر این است که هم تو و هم آدم کیری داستان مزدور بودن را که از نانا شنیده اید چسبیده و با آن حال می کنید و مهمترین موضوع زندگی وبلاگیتان گشته است، دیدگاه ما را هم در باره خودتان بهتر میدانی. پس بهتر است مخدوش نکني!
شما از برخورد تند و ناپخته نانا به دیگران بهره برداری های خوبی کرده اید، تو و آدم کیری با دست یازیدن به مزدور خوانده شدنتان از سوی نانا کوشش به مظلوم نمایی و ماستمالی گند حمایت بی قید و شرطتان از انتخابات (بهررو حتی از ملی مذهبی ها کیری هم واپسگراتر بودید) کنید، ورنه دلیلی نداشت که چپ و راست مانند طفلان مسلم مزه ریخته، مظلوم نمایی نموده، خود را مزدور خوانده و به مزدوربازی یکدیگر هم لینک دهید و به گونه ناشایانه کوشش بر این کنید که جبهه ای از مخالفان نانا را راه انداخته و خودتان را در آن پنهان کنید.
نمونه اش این شامورتی بازی ات است در باره اینکه کسانی بی نام و با نام به کدوقلقلی، آریا و بائوبا برخورد کرده اند ، شرم نمی کنی، چه می خواهی با این نوشته ات بگویی؟ می خواهی بگویی ما دشنام داده ایم؟ حسین فهمیده شده ای بجای خود، چرا می خواهی بائوبا ، کدوقلقلی و آریا را جلو بیاندازی، بائوبا را اصلا نمی شناسیم، کدوقلقلی را اینجا و آنجا شناخته ایم و خوشمان هم آمده و آریا تنها کسی بوده که در پهنه وبلاگستان باهم ایمیل پرانی کرده ایم (از خودش برای تو و آدم کیری مایه گذاشت بیهوده کوشش نکن او را قربانی بازی های احمقانه ات کنی.) خیلی باید بی شخصیت باشی که میخواهی به بهانه دفاع از آنان خودت را پشتشان پنهان کنی.

بهررو امید خان خیلی پرت و پلا نویسی می کنی، صورت ساده مسئله این است که نانا خواسته از تو پوزش بخواهد و تو اینرا به دوران جنگ سرد، گروگان گیری و نبرد سهمگین هواداران حکومت اسلامی در پهنه وبلاگستان علیه دشمنان ولایت فقیه ربط داده ای و تنها خودت، آدم کیری و خدیجه کبری آنرا باور کرده اید.
بیهوده نیست که تو و خدیجه کبری می خواهید وکیل این آن شوید و هم هنگام یک نوشته مشابه را ارائه می دهید، همه میدانند که شما در پی لشکر کشی هستید، اما خیالت راحت باشد که این جبهه بندی های شما و لشکردوستداران خاندان عصمت و طهارت به فرماندهي خديجه کبري را را به تخم چپ شترمان حساب نمی کنیم.



خر تو خری روزگار

Thursday, April 08, 2004

هشدار:
دست اندار کاران محترم سایت زوزه



آگهی یافته ایم که "آدم کیری" برای رد گم کردن و پنهان گشتن در پشت شما به گونه روشن به ما تهمت دشمنی با آن سایت و دست اندر کاران محترم(پاگنده، تزاد، بلو) آن زده است، باید به شما یاد آوری نماییم ما تا کنون برخوردی به سایت شما نداشته ایم، دربایسته است که گردانندگان سایت و بویژه کسانی که نامشان بوسیله آدم کیری آورده شده است برای حفظ جان مال و ناموس خود هم که شده اجازه ندهند چنین موجودی در پشت خودشان و سایت محترمشان پنهان گردد و دیدگاه خود بگونه ای رسمی در سایت زوزه روشن نمایند، بدیهی است که پی آمدهای پنهان شدن آدم کیری در پشت شما از قبیل به روز اميد ميلاني اوفتادن، آفتاب زدگي، کون پارکی و بواسیر سایت و یا افراد آن بعهده خودتان می باشد

پي نويس:
ايشان علاقه وافري به مزدور خواندن خود دارد

Tuesday, April 06, 2004

لقب


زرشک و خوش به حالت، گمان برده ای که "آدم کیری" لقبی است الهی که از سوی ما به تو چپانده شده و شکر خدا می گویی!
کور خواندی مسلمان، خدای چه؟ کشک چه؟ این "آدم کیری" بودن تو ذاتی است ربطی هم به خدا ندارد باید از اجداد کیری ات سپاسگذار باشی، ژنتیک است.

ننه من غربیم
نمایشنامه آبغوره گیری در دو پرده و سه منولوگ

صحنه: دیواری که تا نیمه سن ادامه دارد آنرا دوبخش کرده است، نیمه راست اطاقی است با دکوراسیونی غربی، (سوئدی بهتر است) عکس بزرگی از ویتنی هوستن بر دیوار روبرو آویخته شده، تلویزیون در گوشه اطاق است و "ام تی وی" را نشان می دهد، مبل و میز کنار راست پنجره ای قرار گرفته است، بهم ریختگی میز و تعدد لیوانهای نیمه پر قهوه و چای نشان از بی نظمی و کون گشادی صاحبخانه دارند، در کناره چپ پنجره کامپیوتری روشن قرار دارد و در کنار آن تلفن، هوا بارانی است.
نیمه چپ: اطاقی است با دکوراسیون ایرانی، فرش ایرانی و جانمازی گسترده بر آن، عکس های نکره و بد ترکیبی از خمینی، خامنه ای و خاتمی بر دیوار روبرو آویخته شده اند، تلویزیون روشن است و برنامه ای را که بیست و پنج سال آزگار همه روزه پخش شده است را تکرار می کند، روبروی تلویزیون متکا و پشتی قرار دارد و در کنار آن چُرتکه و تلفنی روی زمین قرار دارند، در زیر پنجره ای، هوا بارانی است.

پرده نخست:
پرده کنار می رود، در اتاق دست راستی زنی چهل ساله خپل و قد کوتاه با باسنی ستبر چون سینه حضرت عباس، با لباسی "تین ایجری" در حالیکه با صدای بلند آوازی را که تلویزیون از ویتنی هوستون را پخش می کند همراهی می کند و دستی و پایش را اینور آنوری می کند، از کنار کامپیوتر بلند شده به سوی تلویزیون رفته "دورفرمان"* را از روی آن برداشته صدایش را کم نموده، دور فرمان را بجای نخستش برگردانده و بسوی تلفن می رود و شماره را می گیرد.
در اطاق دست چپی زنی با چادر و چارچوق با دستگاه سجاده سرگرم است و مشغول خواندن نماز است، پیزمردی با شکمی بر آمده، عرق چین بر سر که نشان از حاج بازاری بودنش دارد بر پشتی و متکا لم داده و بگونه ای غریب غرق در تلویزیون است که پنداری تا کنون ندیده است. تلفن زنگ می زند اما پیر مرد با وجودی که نزدیک تلفن است نمی شنود،
پیرزن نمازش را نمی شکند چندبار با صدای بلند می گوید: الله اکبر
اما پیرمرد چنان به تلویزیون خیره شده که اصلا نمی شنود.
بیرون باران می بارد

در اطاق دست راستی زن چهل ساله گوشی تلفن را می گذارد(در اتاق کناری صدای زنگ تلفن قطع می شود)، بسوی تلویزیون رفته دورفرمان را از روی آن برداشته صدای آنرا زیاد نموده، دورفرمان را روی آن می گذارد و به کنار کامپیوتر می رود
پرده می افتد


پرده دوم: زن چهل ساله با لباسی تین ایجری دیگری دیده می شود، رخدادهای پرده نخست تکرار میشوند اما پیرزن اینبار گوشی را برمی دارد.

پیرزن گوشی تلفن را بزور به زیر چادر و مقنعه می برد و با صدای بلند: الو... الو
زن چهل ساله ـ سلام مادر
ـ سلام دخترم ، خوبی ؟ پسرت خوبه ؟ بچه هایت خوبند؟
ـ من یه بچه که بیشتر ندارم ، یه دختره مادر، یادت رفته ؟

ـ هنوز یک بچه، صددفعه گفتم فکردوا درمانی برای این شوهر قرمساقت بکن، هوای آنجا سرده سردی اش شده ؟
ـ واه مامان خاک عالم، حواست کجاست ما از هم جدا شدیم ، یادت نیست.

ـ نه ، یادم نرفته، حالا برای دوست پسرت.... چرا نمی آیی به من سر بزنی ؟ تو که راهت دور نیست
ـ مادر جان. من سوئدم ، یادت رفته ؟ من که نزدیک نیستم .

ـ خوب سوئد که تا اینجا راه درازی نیست، خب عوض مراکش رفتن می آمدی سوریه هم ما را می دیدی و هم زیارت حضرت زینبی بود
ـ نه مادر ، راه درازی نیست ، ببخش اگر نیامدم، حتما نطلبیده بود.

ـ عیب نداره ، کار داری دیگه ، کارهایت خوب پیش می رود؟ شوهر پیدا کردی
- اینجا شغل نسبتا خوبی دارم با در آمدی که برای زندگی ام، خرید کتابها و نشریاتم ، و مسافرت هایم نسبتا مکفی است. دنبال سامبو می گردم!

ـ آقا جان پریشب خیلی از تو گله داشت .
ـ غلط کرد وقتی من سیزده ساله بودم مرد مادر ، یادت نیست ؟

ـ خوب چرا دیگر ، گله داشت که به او هم سر نزدی
ـ چشب مادر ، سر می زنم.

ـ نمی توانی بیایی ؟
ـ یادت هست ، سیدجواد ( برادر بزرگم ) می گفت که کله خدیجه بوی شله زرد می دهد ؟ مادر جان هنوز کله من بوی شله زرد می دهد

ـ نذریت هم شله زرده، بیست هشت صفر درست می کنم. سر بزن
ـ چشب مادر ، حتما سر می زنم

ـ اینجا باران می باره
ـ اینجا هم مادر، همه دنیا باران می باره ، همه دنیا بارانی است.
...



مصیبت:
گوشی را گذاشتم. در خانه ام باران مثل سیل می بارید
مادر آلزایمر دارد، الان سالهاست که هر بار قدمی دورتر می شود. مادر فقط 60 و خورده ای سال دارد. دکتر گفته بود تنهایی اش رشد بیماری را تسریع می کند. امروز دخترم را نمی شناخت. نمی دانست که سوئد جایی در خارج از ایران است. شوخی هایمان را یادش نبود. شوخی برادرم را که همیشه می گفت کله این دخترتان بوی قرمه سبزی اش محله را پر کرده است. یا آن شوخی اش را که می گفت اگر پیراهن مرا قرض گرفتی و سوراخ سوراخ تحویلم دادند ، خودم می کشمت.می دانم که روزی هم زنگ خواهم زد و دیگر مرا هم نخواهد شناخت.
مادر در غربت خودش گم می شود. زن همسایه می گفت که نیم شده ، زن همسایه گفت که :عکسش را برایت بفرستم ؟
گفتم که : نه ، نمی خواهم، عکس مادر را نمی خواهم.
مادر برای من زنی قوی جثه بود که در کمال سلامت همیشه همه کارها را می کرد. می دانم که این شانس که بتوانم او را در زنده بودنش ببینم برای من نزدیک به صفر است.زمانی که سالمتر بود با درخواست آمدنش موافقت نکردند. و وقتی دولت سوئد از بیماری اش با خبر شد ، به کلی درخواست ویزایش را بدون حق شکایت رد کرد. عکسی از مادر در کتابخانه هست. عکسی با موهای میزامپلی شده ، یادم هست برای گرفتن این عکس به آرایشکاه رفته بود و موهایش را درست کرده بود، و من دستش می انداختم که برای یک عکس به آرایشگاه می رود. و او می گفت که تو که این چیزا حالیت نیست ، راست می گفت. حالیم نبود. حالیم نیست.
امروز اما مثل سیل باران می بارد.

انتقام:
پ.ن :به یاد گوساله هایی افتادم که در وبلاگستان با خواندن خواهش های روح من برای دیدن شهرم ، کشورم ، گاوگند چاله دهانهایشان در وبلاگی که به گنداب تبدیل شده است باز می شود، با هم هم منبر می شوند و مرا متهم می کنند که با سفارت سر و سر دارم تا پاس پورت بگیرم و به ایران بروم.مرا متهم می کنند که به تحقیر سفارت تن می دهم ، گوساله هایی که بعضی هایشان خود به این تحقیر تن داده اند و از ترس هم صدایشان در شهر محل زندگی شان در نمی آید. حتی با اسم جعلی!!! می نویسند بدون فتوکپی شناسنامه و عکس 6*4 تا خطری تهدیدشان نکند، دوستم که وبلاگ دارد نام، نشانی، نژاد و جد و بن جد شوهرش رستم را در وبلاگش آورده است و آنقدر نترس است که به شمر متلک بیجا می گوید. در عوض اینها به ایران هم می روند و می آیند خودم خبر دارم که شمر در تمامی تعزیه ها دیده شده، و در وبلاگهایشان می خواهد امام حسين را به لجن بکشد .خواهرش را هم می گاید من هم اين را به او گفتم و او خودم را به فحش گرفت، او همچنان هم چنين می کند و خواهر امام حسین را می گایید آیا بهتر نبود اهل بیت امام حسین را بجای به اسیری بردن و گاییدن آنچنانی به یکی از خانه های امن زنان در سوئد تحویل میداد، تازه خودم هم نگهبان افتخاری یکی از آنان هستم.
شمر هنوز هم با ياد سينه های نوعروسان بيت امام خود ارضايی می کند ( پدوفيلی که شاخ و دم ندارد و صرفا مختص به بيت امام نيست، حتم دارم که ترتیب علی اصغر، علی اکبر و قاسم را هم داده طفلان مسلم بجای خود)‌ و خوب يه فحشی هم به من می دهد که من را نمی رنجاند. فقط براي طرز فکر او و ديگران که پای منبر او هستند متاسف می شوم که یادی ازمن نمی کنند، آخر مگر من چه عیبی دارم.
خوب میدانم که شمر جلق می زند و خدا کورش کند، تا مانند خلبان کور بشود شمرکور.

شیر کردن:
پ.ن 2 : عزیزانم..می دانم که می گویید به استفراغ های این جماعت اهمیت ندهم. می دانم که می گویید اینها دلشان به همین رنجاندن ما خوش است و رزقشان را از همین راه تامین می کنند. راستش اینبار از دستم در رفت. و گذاشتم تا در برود.
دارد باران می آید آخر...می دانید ؟


پی نوشت شمری: ارواح آقا جان، دست از این آخوند بازیتان بردارید، برای کسب ترحم و شیر کردن جماعت در دشنام دادن به این و آن، دستکم پای مادرتان و بیماری فراموشکاریش را بمیان نکشید که وضع خودتان اسفبارتر است. به همین سادگی یادتان رفته که ما شمریم و به راحتی به این سیه کاریها می شاشیم.

* "دور فرمان" جانشين Remote Control

Sunday, April 04, 2004

آدم کیری!

مگر از همان روز نخست به تو نگفتیم آدم کیری؟

از این گذشته آخر و عاقبت خرابه گردی بهتر از این نمی شود، روشن است با این اداهای سعید امامی گونه و این اطوارهای بسیجی حسین فهمیده واری که تو در می آوری، عربها خیالهای آنچنانی می کنند، گمان برده اند چون آن کارمند مرحوم وزارت اطلاعات، با اهل و عیال خانه عفاف راه انداخته اید، برو خدا را شکر کن و شمعی بر مزار امام خمینی(مج) برافروز که تا کنون بجای حسین فهمیده گاییده نشده ای.