Tuesday, May 25, 2004

سانسورچی خودش و اسطوره مادرجندگی

سانسورچی خودش و اسطوره مادرجندگی



بدبختانه اين روزها شمر بن ذالجوشن گرفتار است و فرصتی برای پاسخ گويی به اين مردک ياوه گو و توجيه گر کهنه کار ندارد. آدمی که نافش را هم چون همه مسلمانان به ويژه شيعه با دروغ بريده اند به پرت و پلا گويی از قماشِ سردم دارانِ حکومتی اش پرداخته و شله زرد زيادی می خورد.
ما اين نوشته اسفند ماه گذشته "سانسورچی خودش و اسطوره مادرجندگی" را دوباره در اينجا می گذاريم، اگر چه برای آن زمان بوده، اما هم چنان سخن از روز و روزگار اين چوپان دروغ گوی اينترنتی می باشد.
اميدوارم که شمر به زودی پاسخ درخوری که بايسته اين سايبر لوده، دست پرورده حکومت، که با همه سلول هايش به حکومت اسلام و ولايت اش وابسته است، بدهد.

آهای جماعت ايرانی!
شما خيلی تشريف داريد، آن چنان هندوانه زير بغل اين نادرست ها می گذاريد که باورشان می شود کسی هستند. اين آدم، همان زمان که سرگرم خايه ليسی و کيرچرانی حکومتيان است و کونش در بغل خاتمی (ق) و خامنه ايی (زج) و مهر های دست چندم حکومت اش گذاشته دهانش را باز می کند و از "وطن"، "سانسور" و آزادی سخن به ميان می آورد.
به راستی که اين سوسول مکتبی ها به سنت محمد (مج) و آن الله کيری شان که مکارترين مکاران است، خيلی پای بندند و آن پرروی و فريب کاری بی حسابشان است.

باری !
باسپاس
عمرو عاص

Sunday, May 23, 2004

همه را برق می گيرد، ما را چراغ موشی!!؟


هی سوسول مکتبی*، اگر آدم به شمارت می آوردم تلاش می کردم جستاری کرده باشم تا اين ريشه روان نژندی و يا روان پارگی ات را نشان ات دهم و اين اسکيزوفرنی فراگير که دچار امت اسلام و حکومت ولايی اش شده را برايت بشکافم، که چه گونه تو و رهبرت و نوچه های آدم کش اش به يک سان از اين بيماری رنج می بريد، گويا آنها در قدرت و تو در استيصال و بی قدرتی.
نشان ات بدهم چرا تو ترسويی و چگونه به دنبال يافتن دشُ من خيالی برای خود و خودتان هستيد. آن چنان تو را جلو چشم های خودت و خوانندگانت می شکافتم که از اين همه پررويی که کاراکتر سوسول مکتبی ها است خجالت بکشی و اين همه شله زردخوری های بی جا دست برداری و پا در کفش بزرگ تر از خودت نکنی.
ازت پيداست که تو از کون سوختگان امت محمد (مج) هستی، وگرنه اين جوری کونت را بالا نمی گيری که در آن پيسوار، کير شمر را بچشی. فرهنگ تو، هم چون همه "جنده های خايه دار" اين است که تو مستراح های عمومی می گردندند تا کسی مفتکی کون اش را پاره کند و چون خود آزار هم هستی دوست داری به همراه گاييدنت دُش نام هم بخوری. برو الله ات جای ديگری روزی ات را بدهد.ما روزی کرور کرور هم چون تو را می بينيم، که با همين روحيه مازوخيستی تو می آيند و به ما و خوانندگان شمرنامه بد و بی راه می گويند، و ما هم گاهی غسل شاش ی به آن ها می دهيم.

نيازی نيست که شرلوک هولمز وب لاگستان بشی و دنبال دُش من بگردی که کدامين قرمساق وب لاگ ها را سانسور می کند و داد و بی داد راه بياندازيد که به خاطر نوشته های شمر است. مردک! مگر به خاطر "شمرنامه" خوانی زيبا کاظمی و آن همه نويسنده ، مترجم و روزنامه نگار را سر به نيست کردند و يا سدها روزنامه را در ايران بستند و يا ايران را بزرگ ترين زندان روزنامه نگاران می شناسند. چرا بی هوده دنبال دُش من خيالی برای توجيه رفتار خود و سردم داران حکومتت می گردی؟ اگر نمی دانی آن مردک بی مقدار از کجا آمده و اجازه کارش را از کی گرفته، برو از آن بابای کُس کش ات بپرس که چگونه خمينی هم چون الاغ توی صف اش کرد که به حکومت اسلامی اش رای بدهد و گناه اش را به گردن ما که شمر باشيم و تا آنجا که يادمان است از آن هنگام که خويش را شناختيم به اسلام، حکومتش و مسلمانی ريده ايم، نيانداز.

آدم های هم چون تو شايسته همین فرمان روايی کيری الله بر روی زمين هستيد، چون خود بخشی از ستم پروران هستيد. تلا ش ات را در کون ليس حکومت کردی که ما ( که به پشممان هم نيست) را به جای دشمن مردم علم کنی ( سانسور شده را به جای سانسور گر)، اما بدان که تو پا منبری بی ارزشی در ساختار حکومت ياوه بافان اسلامی هستی و نقش کوچکی را بازی می کنی. کون شما اَنی تر از آنیست که بپوشانی اش، تو تنها يک، پاانداز درجه چندم حکومتی و نه بيشتر. در خرد نداشته و توجيه گرای تو هميشه مقتول است که بايد محاکمه شود چون جرم اش اين بوده که در جلو کارد قاتل ايستاده. اين شيوه برخورد تو به هر پديده ديگری است؛ توجيه و دروغ. کوتاه يک مسلمان محمدی مادر جنده ی ناب.

توِ کاسه ليسِ خامنه ايی و حکومت ولايی ات به دنبال دُش منان خيالی نگرديد، شما تنها يک دُش من داريد که پنهان و آشکار چهره به شما نشان داده و آن مردم ايران است که آن هنگام به خود بيايند و به نيروی خود باور داشته باشند کار همه ی شما هرزگان و حکومت بزه کاران اسلامی تان به پايان خواهد رسيد و اين را بدان پايان کار شما، آغاز ی بر پايان اين گندی است که جهان گرفتارش آمده و "شمرنامه" تنها تلاش کوچکی است در راستای به خاک سپاری شما انگل ها.

اين بارکه مفت ات، اما دگر بار برای گاييده شدن بايد توی صف وا به ايستی. باور کن چند ماه است که سران حکومت ات توی صف اند و ما فرصت سر خاراندن هم نداريم، خيمه های سيدالجاکشين پيشين هم پيش کش ات.


از سوی شمر
عمرو عاص

پی نويس
روی اين نوشته به همه سوسول مکتبی ها بود، هم آن کسی که در زوزه نوشته بود و هم اين يکی.

*- اين واژه شمر ساخته و ويژه گی های آن را در نوشته ايی برای خوانندگان روشن خواهيم کرد، اما کوتاه اش اين است که پديده سوسول مکتبی هواداران شرمگين حکومت اسلامی که از هم راهی آشکارشان با حکومت پرهيز می کنند، اما سر به زنگ های سرنوشت ساز ملت ايران پا به ميدان می گذارند و با سخنان در زر ورق پيچيده در توجيه تبه کاری ها يی حکومت و بزه کاری های سران آن برمی آيند. هواداران اصلاحاتِ نشدنی در حکومت اسلام اند. خود گول زن نيستند، اما فريب کارند و برای جا افتادن سخنانش از هيچ دغلی روی گردان نيستند.

کوتاه؛ برای توجيه حکومت هر پديده شناخته شده ی دستاورد مدرنيسم را می خواهند در اين
بازار آشفته با اسلام در هم آميزند و به خورد مردم دهند. گاه از مردم سالاری دينی و جامعه شهروندی!! (در چارچوب حکومت ولايت و امت که "فرد" در آن شناخته شده نيست) سخن به ميان می آورند، گاه از فمينسيم اسلامی در سايه حکومت قرآن و قانون اساسی ولايت فقيه . تلاش بی هوده ايی در پيوند هر پديده مدرنی که با ساخت و ساز حکومت ولايی که از پايه در تضادند را دارند.
کاراکتر اين آدم ها که خود فرآورده ی 25 سال حکومت ترور اسلاميست ها در ايران است، بسيار جالب است. ضعيف کشی و سر فرو آوردن در برابر قدرتمندان، پررويی در برابر کسانی که در قدرت نيستند و دو رويی در برابر قوی تر از خودشان.
بررسی فرهنگ و کاشت و برداشت اين چنين آدمهايی از زندگی بسيار جالب است و تضادهای که شخصيت شان را فراگير می گيرد؛ هم چون ايگويسم پيش مدرن به جای فرد گرايی جهان مدرن ، تقليد ميمون وا و نان به نرخ روز خوری، انگشت به کون ماندنشان در برابر جهان امروز. آن گاه که به فرنگ می روند، هر گاه با تلفن موبايل شان به خانه شان زنگ می زنند هميشه برای بسته سوغاتشان دو کيلو واجبی هم سپارش می دهند، از اين رفتارها را می توان برای خنده هم که شده در زندگی روزمره شان بسيار يافت اما بيشتر از اين بماند برای پيش آمد ديگری.

Friday, May 21, 2004

جگر گوشه امام حسین و قاضی مرتضوی


تردیدی نیست که شیعه جماعت افزون بر مادرجندگی ذاتی شان بیشعورترین امت روی زمین هستند، در بی شعوری این امت همین بس که از میان خود بیشعورترینها را بعنوان امام، رهبر، رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضایه، مرجع تقلید و هزار کوفت و زهرمار دیگر برگزیده و رتق و فتق امور خود را بدست آنان می سپارند، اصلا چرا دور برویم این امت آنقدر بی شعورند که بدون کسب اجازه از مراجع تقلید نمی گوزند، ریدن و شاشیدن و نگهداشتن آن برای چهل و هشت ساعت دیگر به جای خود!

قاضي بي شعور
باری یکی از نخبگان بیشعور این امت مادر جنده همانا قاضی مرتضوی است که برای حفظ ناموس فاطمه الزهرا(فک، فیل کُس) علیه شرکت های سرویس دهنده اینترنتی اعلام جهاد کرده است، این مادر جنده گفته که" ما روی این طرح 6 ماه کار کردیم و آی اس پی های بدون فیلتر را شناسایی کردیم.می خواهیم بساط توهین به ائمه اطهار، رهبر و روحانیون را از روی اینترنت بر بچینیم.
محمدی می گوید: با بستن چهار سایت این درست نمی شود.جوانان فیلترها را دور می زنند.قاضی مرتضوی می گوید:پس بگذارم به جگر گوشه امام حسین در اینترنت توهین کنند."
روشن نیست که این قاضی مادر جنده چگونه چنین شله زردهایی می خورد، نه خودتان بگویید، اگر منظور مرتضوی از این "جگر گوشه" فرزندان خردسال امام حسین(جک) است، در کجای شمرنامه نوشته ایم که جگرگوشه گان امام حسین را گاییده ایم که این مردک دبنگ سخن از توهین به جگرگوشه های سیدالجاکشین را به میان می آورد، ما بی هیچ رودربایستی بارهاگفته ایم و برای اینکه مرتضوی ها را از رو ببریم، بازهم می گوییم که در نیمروز عاشورا گردن سید الجاکشین حسین ابن علی را زده و سپس خواهرش را گاییده و در شام غریبان کل اهل و بیتش را سپوختیم و هزار یک بلا بر سراهالی حرمسرای سابق حسین(جک) آوردیم ولی بینی بین الله جگرگوشه گان(خردسالان) سید الجاکشین را تا زمانی که به سن قانونی نرسیده بودند نسپوختیم.
این قاضی مادر جنده آنقدر بی شعور است که حتی از تاریخ تکراری شیعه هم خبر ندارد، در کجای تاریخ تکراری هزار سیصد و بیست و دوساله شیعه، سخن از گاییدن جگر گوشه ها امام حسین بوسیله ما یا لشکریان ما به میان آمده است؟
شاید مرتضوی گوش به سخنان خدیجه کبری داده است که چنین شله زردهای می خورد، خدیجه کبری یکبار به خشتک زینب کبری خندید و در جایی ما را پدوفیل خواند و سخن از گاییدن، قاسم، علی اکبر، علی اصغر و طفلان مسلم بدست ما به میان آورد. معلوم نیست که چرا مرتضوی این خزعبلات را پذیرفته و برسرش الم شنگه به راه انداخته و آبروی نداشته خاندان پیامبر را بر باد می دهد.

پیوند بواسیر و جگر و اتچمنت اینترنتی آن
اگر منظور مرتضوی از "جگرگوشه" امام حسین(جک) سید علی خامنه ای باشد باید بگوییم، همگان دانند که خامنه ای سید زین المعقدینی می باشند و اصولا ربطی به جگر امام حسین (مج) ندارد. زین المعقدینی ها کسانی هستند که سرچشمه و ریشه شان همانا کون امام العابدین(زج) ناخوش می باشد. یعنی از کون وی زاده شده اند.به سخن ديگر خامنه اي پاره بواسير امام زين العابدين ناخوش است
ما که سر در نمی آوریم که قاضی مرتضوی چگونه می خواهد کون و بواسیر امام زین العابدین ناخوش به جگر امام حسین ربط داده و سید علی خامنه ای را از کون زین العابدین ناخوش بیرون کشیده و به جگر امام حسین پیوند زده و می خواهد با برداشتن این گوشه از جگر امام حسین(جک) و چسباندن(اتچمنت) آن به اینترنت، سایبر اسپیس را به هوای شیعه بیالاید و با کمک آن هفت هشت دانه آی اس پی را بسته، مظلوم واقع ساخته و پلمپ نماید.

Sunday, May 16, 2004

نیک برگ شده ذبیح الله


جماعت چه خبرتان است نوبرش را که نیاورده اید، این ندید بدید بازی ها دیگر چه قماشی است، این هیاهوی بیهوده که برسر سربریده آن ینگه دنیایی نگون بخت راه انداخته اید چیست، باور کنید این سانتی مانتال مآب بازی که در آورده اید حتی ما را به شک انداخته که نکند شما از کشوری آمده اید که حاکمانش حقوق بشر به تمام کمال کف دست شهروندانش می گذارند.
قباحت دارد، مگر نمی دانید یا ندیده و نشنیده اید که در سرزمین خودتان بیست و پنج سال آزگار است که اسلام ناب محمدی(مج) پیاده گشته و از برکت آن دست و پا و گوش و سر ملت را همه روزه بریده شده است؟ چرا آبروی حاکمان مسلمان در سرزمین خودتان را به این آسانی بر باد می دهید؟ مگر بر اساس شریعت اسلام زنان و مردان بسیاری در ایران سنگسار نشده اند؟ مگر دست آفتابه دزدها چپ و راست نمی برند، مگر به شیوه پیغمبر اسلام گردن نمی زنند؟ اصلا چرا دور برویم گمان برده اید کسانی که فروهرها را دشنه آجین کردند کافر بوده اند؟ به گفته خودشان هنگام کشتن فروهرها وضو داشتند. آخر القائده در برابر حکومت اسلامی سگ کی باشد، هنگامی سردمداران حکومت اسلامی در سال شصت کرورکرور جوان و نوجوان ایرانی را تا مرزمرگ حدشرعی می زدند و به جوخه های مرگ می سپردند، القائده کجا بود، کجا اسامه بن لادن و القائده جُروبزه اینرا دارند که برای اثبات رحمت الهی کودکی را در آغوش مسلمانی چون لاجوردی(زج) نهاده و بر سر جسد تکه پاره شده مادرش ببرند و آنرا از تلویزیون سراسری کشور نشان دهند؟ نه خودمانیم کجا القائده توانسته است دوتا خشت روی هم نهاده و دیوار الله اکبری بسازد؟ کوتاه اینکه القائده در مسلمانی به گرد پای حکومت اسلامی نخواهد رسید.

نسبیت فرهنگی
اگر از سوی دیگر به این داستان نگاه کنید چیز عجیبی رخ نداده، یک آمریکایی بجای اینکه با صندلی الکتریکی نابود گردد، ذبح شرعی گردیده همراه با اسم جلاله. آسمان که به زمین نرسیده نسبیت فرهنگی است دیگر. مگر از مسلمان جماعت چشمداشتی بیشتر از این داشتید؟ نکند انتظار داشتید که با تزریق مواد سمی حساب طرف را برسند؟ مسلمان را چه به این گُه خوردنها، حرف واجبی(پودر شهادت امام حسن) را هم نزنید که خوراندن واجبی هم به آمریکایی جماعت محلی از اعراب ندارد، یا اساسا مکروه است و یا اصولا حرام، چرا که بر اساس دستورات شرع مبین " الم، النظافهَُ من الایمان" یعنی "ای کسانیکه ایمان آورده اید داروی نظافت برای خوراندن به مومنان(خودی ها) است"، وانگهی واجبی در اسلام به پودر شهادت معروف است و آنرا به هر کس و ناکسی نمی دهند.
حالا چرا اینقدر بدبینانه به داستان نگاه می کنید، این رخداد را می شود به حساب گفتگوی تمدنها و دادوستد فرهنگ امام حسینی با فرهنگ آمریکایی گذاشت، بهررو با این رخداد کوچک آمریکایی ها تا اندازه ای کربلا درک کرده و کمي هم پی به مادر جندگی امام حسین برده اند، تازه دولتمداران آمریکایی می توانند پراگماتيسم ينگه دنيايي با این روش پسندیده الهی و این سلوک محمدی قاط زده و آنرا برای انجام مجازات مرگ در کشور خودشان بکار گیرند.

Wednesday, May 12, 2004

دست خوش


رودست ما بلند میشی، ما گفته بودیم که به مجموع شورای مرکزی زوزه می شاشیم، تو شاشیدی آنهم به این سادگی، عجب شمری هستی تو. تکلیف آن روح ستیزه جوی پاگنده با آن اهُن تُلپهای حسینی در نوشته "اصلاحِ اساس‌نامه‌یِ سایت" چه می شود، دست کم می گذاشتی کمی تاتی تاتی قدرتمدارنه کند و در پندار آن یک قاشق آب غسل شهادت نموده برای این و آن خط و نشان بکشد و احساس پیروزی را قی نموده، خودش را بگیرد سردار سازندگی. آنچنان ریده ای به احساس بچه مردم که فوری جا خورده، از حسین خوانی به زین العابدین خوانی اوفتاده، آنهم با تعریف تازه ای از دمکراسی!

Monday, May 10, 2004

چکامه


تورج یکی از خوانندگان شمرنامه سه بیتی چکامه برایمان فرستاده که خوشمان آمده، اما کامل نیست، بهررو اگر در میان شما دیگر خوانندگان شمرنامه چکامه سرائی یافت می شود که بتواند سرآغاز و دنباله ای بر این چکامه ها بسراید ما خرسند خواهیم گشت.

یکی عباس مشک از ته دریده
یکی آن زینب بر خویش ریده
علی اکبر که کون با صفا داشت
نشانی از نژاد ان بیا داشت
علی اصغر ولی کونش گهی بود
بسان چهره ی جدش علی بود
.....
....

Sunday, May 09, 2004

نامه ای از آینده


آسید ممد خاتمی میدانیم که تو آخوندی و کودن، شعور تو و همپالکی های کودن تر از خودت به این سخنان نمی رسد، ما از اهالی آینده هستیم و در همین نزدیکی بُعد زمانی شما و در همان بُعد مکانی شما زندگی می کنیم. اکنون که این نامه را برایتان می نویسیم سالهای سال از ریشه کن شدن اسلام و مسلمانی در ایران می گذرد سالها از براندازی نسل آخوندها و روضه خوانهای مسلمان، بسیجیان و پاسداران و خانواده های انگلی شهدا می گذرد. در آنروزها گروه های سازمان یافته مردم، در برگیرنده زنان و مردان، دختران و پسرانی که از پیش دست به شناسایی آخوند ها، پاسداران، بسیجیان و انگلهای خانواده شهدا و جانبازان در هر کوی برزن زده بودند به گونه ای هماهنگ و سراسری به حساب آنان رسیدند، خواهر و اهل بیت ملایان، پاسداران و بسیجیان بگونه گاییده شد که رخداد کربلا در برابر هیچ مي نمايد، هیچیک از قدرتمداران مسلمان و آقازادگانشان جان سالم بدر نبردند، آشیخ بی رودربایستی بگوییم خواهر شخص شما نیز در آن روزها گاییده شد .

موزه بزرگترین مادرجندگان

راستش را بخواهید نامه شما در روزگار ما، در موزه یادگار بزرگترین مادرجندگان تاریخ بایگانی گشته است، در مادر جندگی شما همان بس که کشتارهای زنجیره ای که چهره خونخوار نظام پلید اسلامیتان به نمایش گذاشته بود ماستمالی نموده و کوشش نمودي که آنرا به سربازان خودسر و بی پدر و مادر امام زمان (مج) نسبت داده تا با این خودسر خواندن چهره پلید نظام اسلامی تان را بزک کنی. سرکوب دانشجویان و مردم را بدستور خودت را در آن سالها نشان دیگری از مادر جندگی ات است، اصلا چرا دور برویم همین چرت و پرتهایی که در باره خمینی(مج) در نامه ات نوشته ای، درجه مادر جندگی ات را نشان می دهد، امروز برای ما روشن است خمینی (مج) یکی از خونخوارترین و مردم ستیزترین حاکمان ایران بوده است، اصلا خمینی سرآمد مادرجندگان تاریخ ایران است. آشیخ یعنی نمی دانستی که خمینی دستور چه کشتارهایی را داده بود، یعنی نمی دانستی که در سال 60 چه جنایاتی به فتوای او انجام شده بود، یعنی نمی دانی که آن مادر جنده فتوای گرفتن خون زندانیان سیاسی پیش اعدام داده بود، می خواهی بگویی که از دامنه کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 به فرمان خمینی(مج) ناآگاهی، می خواهی بگویی که حتی یادداشتهای حسینعلی منتظری را در باره آن کشتارها نخوانده ای، تو دیگر خیلی مادر جنده ای.

حکومت اسلامی

اینکه اسلام اسلام کرده و حکومت اسلامی خودتان را به رخ ما آیندگان می کشی هم نشان از بی خردی ات دارد که از ذات کثیف مسلمانی ات برمی خیزد. امروز برما روشن است که اسلام گند و کثافت و فلاکت به کشور ما آورد و به واپس اوفتادن کشور ما انجامید، فرهنگ مشتی مادر جنده که پیغمبر معصومشان با دختر بچه هفت ساله همخوابگی می کند و عالم دینی شان به اصول جماع با دختر بچه شیرخواره ای که به عقد مرد بالغ مسلمان در آمده است می پردازد معلوم است چه لجنی است و نیازی به هیچ تفسیری ندارد.
از این گذشته تاریخ به ما نشان میدهد که حکومت اسلامی که تو بعنوان رئیس جمهور گماشته ولی فقیه آن برای ما نامه نوشته ای، از یورش اسکندر، از چپاول اجداد مسلمان شما و از حمله مغول برای ایران بدتر بوده است، آری اگر اسکندر تخت جمشید را به آتش کشید، حکومت اسلامي شما همه جای ایران زمین را به آتش کشید، از کوچه پس کوچه های تهران تا خوابگاه های دانشجویی در آن و سراسر ایران، از کردستان تا ترکمن صحرا از شهرکهای کوچک گرد تهران تا شرکهای گرد مشهد و تبریز و قزوین را. اگر اجداد مسلمان شما تنها کتابخانه ها ایران زمین به آتش کشیدند، شمایان نه تنها کتابخانه را به آتش کشیدید بلکه نویسندگان و اندیشمندان را تا آنجا که توانستید به بند کشیده و از دم تیغ گذراندید، اگر اجداد مسلمان شما کاخها را به چپاول بردند شمایان نه تنها کاخها و موزه ها را غارت کردید بلکه لقمه نان دهان کودکان ایران زمین را قاپیده اید.
اگر مغولها زنان و دختران به اسیری بردند و همسر خود گردانیدند شمایان زنان و دختران ایران پیش از اعدام در زندانها مورد تجاوز قرار دادید، شمایان دخترکان ایران زمین را به بردگی جنسی در کشور های حوزه خلیج فارس صادر کردید. اگر مغولها آمدند کشتند سوختند و رفتند شما مادر جندگان مسلمان آمدید، کشتید، سوختید و ریدید آنگاه رفتید.

نعش اسلام
بدین سان است که در ایران امروز دیگر نشانی از اسلام شما باقی نمانده است، تنها یادگاران آن دوران یکی مساجد و امامزاده هایی هستند که امروزه به میخانه، آموزشگاههای خنیاگری، دست افشانی و پایکوبی، باشگاه های ورزشی و آموزشگاه ها و درمانگاه ها تبدیل شده اند، و دیگری عاشورای شما در دهم محرم است که به عنوان روز جهانی شمر شناخته شده ، در این روز کارناوال ملواروتیک عاشورا برگزار می شود، دسته های منظم دختران با شلوارهای چرمی که روی لمبرهای آن عریان است به یاد گاییده شدن زینب خواهر امام در صحرای کربلا در خیابانها به راه اوفتاده و با کیرهای رنگاوارنگ از پلاستیکی گرفته سیلیکون به لمبر های خود می کوبند، در نیمروز عاشورا تعزیه شمری برگزار می شود که در آن دخترانی نقش زینب بازی می کنند و پسرانی نقش شمر، همه ساله در این تعزیه ها هزاران زینب به دست هزاران شمر گاییده می شوند و مردم از دیدن این صحنه ها خرسند گشته و از شور جنسی لبریز می گردند. در شام غریبان شمری که اهل بیت حسین بدست لشکریان شمر گاییده شدند، تمامی کشور غرق عشق ورزی و کامجویی مردمان از یکدیگر می گردد.

Saturday, May 08, 2004

خجالت به امید میلانی، رویش سیاه



راستش را بخواهید این قضیه حماسه شله زرد خوران بخش نخست داستان بلندی با همین نامگو بود که می خواستیم در شمرنامه بیاوریم(چیزی در مایه ناسزا) که بنابر یاداشتهای دوستان گرامی آبی و کدوقلقلی ناچاریم آنرا در همان بخش نخست به پایان برسانیم چراکه سروته داستان با یاداشت این دوستان به هم ریخته است
دوست گرامی و مهربان آبی در می نویسد
"گرامی شمر.
من هرگز رای به اخراج تو ندادم و نخواهم داد و این را خودت نیز میتوانستی حدس بزنی. شورای مرکزی زوزه فقط من نیستم و لیست اعضا رو خودت دیدی رای نهایی جمع اینگونه بود نه من.اینکه چه شد که اساسنامه جدید نوشته شد هم دوراز ذهن نیست، اشخاصی شروع به پیاده روی روی اعصاب اعضا کردند و دلیل نوشته شدن آن بند دهم عدم درگیری با این اشخاص بود. تا حدی توانستیم متلک ها و توهین هایشان را تحمل کنیم ولی با آخرین روش که رویارویی مستقیم و نقد بودهم نتوانستیم متقاعدشان کنیم که دست از سرمان بردارند.اساس نامه 10 بندی را ول کن،اساس نامه ای که پاگنده نوشته واقعیست.
دلیل روی آوردن به این روشهاراهم در رفتار همان اشخاص جستجو کن ورنه در محفل قبلیمان گیره یاضایه هرگز به چنین مرامنامه هایی احتیاج نشد. زوزه سیاسی نیست، شاید در آینده افراد سیاسی نویس عضو شوندو سیاسی بنویسندولی در حال حاضر نویسنده سیاسی نداریم و نمیتوان سیاسی دانستش. نوشته من راجع به کدوقلقلی را هم اصلا متوجه منظورت نشدم. من نمیدانستم کدو کیست، چندی پیش در ایمیل برایم گفت کیست و شوک زده شدم. این چه ربطی به چشمه آمدن ومرام واشک عایشه دارد نفهمیدم راستش."


دوست گرامی کدو قلقلی هم نوشته است:
شمر گرامی

بنا ندارم که ناسزا را پاسخ دهم ولی برای تو بیش از آن احترام قائلم که سخن و رنجیده گی ات را نادیده گیرم. من چه هنگام به تو بی احترامی یا بی حرمتی کردم که سابقه را بر آن نهادی و نوشته ی مرا متوجه خود دانستی؟ سابقه ی بین من و تو تنها احترامی بوده است و بس.
کس دیگری چندی بود که به جد بر من ناسزا می بارید که از آن نیز گذشتم که هر کس اختیار صفحه ی خویش دار د و می تواند هر آن چه دوست می دارد چه ناسزا و چه به سزا در آن بنویسد.
من که باشم که بر او یا دیگری خرده گیرم. در سایت زوزه هم خود نیک دیدی که کسی بر همه دست اندرکاران توهین کرد و هر روز واژه های زشت تری را به کار برد که حاصل آن اساس نامه شد.
از کسی واهمه ندارم که بخواهم ریا یا تزویر کنم و یا عذر گفته بازگویم و یا به پوزش از نادانی خویش سر خم کنم. اما& به تکرار و اصرار می گویم که آن چه نوشتم هرگز خطاب ام به تو نبوده است. چرا که تو در زوزه به کسی توهین نکرده بودی و آن همه درافشانی ها از سوی دیگری بوده است
.

آبی جان
خجالت به امید علمدار میلانی، رویش سیاه، که باعث شد ما در باره دوستی شما دچار دودلی گردیم، مگر ما کف دستمان بو کرده بودیم که بدانیم شما رای بر کنار نهادن ما نداده ای، اساس برداشت ما نوشته امید میلانی بود که می گوید " مطابقِ بندِ ۱۰ِ اساس‌نامه‌یِ جدید، از آن‌جا که دوستانِ انقلابی‌یِ‌مان دادِ پوست‌کلفت‌ترین‌هایِ شورایِ مرکزی را هم در آورده بودند، و یک‌نفر هم نبود بخواهد جانبِ‌شان را بگیرد، مجموعه‌یِ شورایِ مرکزی به اخراجِ نانا، شمر، خسن‌آقا و کنج‌کاو از سایت، و بن‌شدنِ آی‌پی‌هایِ‌شان رأی داده است. جاکش‌ها و مادرقحبه‌ها درِشان را بگذارند، اگرنه برایِ‌شان می‌گذاریم." (پررنگ نویسی از ماست)، ما باید از کجا می دانستیم که شما رای به اخراج ما نداده و امید میلانی دروغ می گوید؟
راستش از اینکه نوشته اید به اخراج ما رای نداده و نخواهید داد، هم خرسند گشته و هم اندوهگین، خرسندی برای داشتن دوستی به خوبی شما داریم و اندوهگین برای ابلهی چون امید میلانی که به این سادگی زين العابدين خواني نموده ، تمرین خرتوخری اسلامی کرده و افزون برجفتک پراني و دروغ گویی، به نمایندگی و حساب شما به ما دشنام داده و ناسزا می گوید.

اما بین خودمان بماند، در این میان شما هم زیاد بی تقصیر نیستید، فراموش نکنید که شما بعنوان عضوی از شورای مرکزی زوزه در برابر همه نوشته هایی که به گونه ای با شورای مرکزی آن ربط پیدا می کند مسئولیت دارید بنابر همین مسئولیت دربایسته بود که به گونه ای روشن و بی پرده با گفتاوردی که از امید میلانی آورده ایم مخالفت نموده و از دروغگویی امید جلو گیری می نمودی، اگر چنین بود بدون تردید این برداشت نادرست از سوی ما پیش نمی آمد و از سوی دیگر امید میلانی شما را آدم شمرده و به خودش اجازه نمی داد که هم در آنجا به حساب شما به ما دشنام دهند و از آن بدتر در جایی دگر چنین شله زردی بخورد که:
"ما که همه از همان آغاز اعتراف کردیم جوجه‌خور ایم، حالا این‌همه زور زده ای دوزاری‌یَ‌ت افتاده؟!"
کاری هم به این نداریم که "جوجه خوری" در فرهنگ سیاسی پلیسی حکومت اسلامی از کجا سرچشمه می گیرد.

در باره داستان کدوقلقلی هم باید بگوییم چون خودمان از آن نوشته کدوقلقلی شوکه شده بودیم و مانند شما منتها از زاویه دیگر فکر می کردیم، گمان برده بودیم اشاره ات به نوشته ما بوده است.

کدو قلقلی گرامی
در اینکه شما را همیشه گرامی داشته ایم جای هیچ گونه تردیدی نیست ولی این گرامیداشت به معنای چشم پوشی از داوری و بررسی اندیشه شما نبوده است. سپاس از اینکه تاکید کرده ای رویکرد نوشته ات به ما نبوده است، ولی باید بدون رودربایستی بگوییم که برخورد به دیدگاه شما را شخصی نمی دانیم،
داستان برسر این نیست که دیدگاه کدوقلقلی دنباله منطقی نوشته ای نابخردانه و ستیزه جو به نظر می رسد که بدبختانه در پی آن آمده است. حتی داستان بر سر آن نیست که در آن به شمرهم ناسزا گفته شده است، بهررو ما هزار سیصد اندی سال است که ناسزا شنیده ایم، به شما قول میدهیم که حتی اگر شمر هم از این پاکسازی جان سالم بدر برده بود، بازهم به شما و اعضای شورای مرکزی زوزه برخورد می کردیم، چراکه دچار نابخردی گروهی گشته و پرنسیبها را زیر پا نهاده اید. در باره نوشته خودت تردیدی نداریم که اگر شما (کدوقلقلی) از جایگاه دیگری و یا در زمان دیگری به نوشته خود برخورد کنید آنرا نابخردانه خواهید یافت چرا که برای درستی بخش نخست آن کمترین دلیلی نخواهید یافت. امیدواریم تلخی آن نوشته ما را در برخورد به خودت به حساب ناپختگی و نارسی طنز نویسی ما بگذاری.

نا بخردی گروهی
دوستان گرامی آبی و کدوقلقلی می بینیم که هردوی شما برای توضیح و یا بهتر بگوییم توجیه برخورد اعضای شورای مرکزی زوزه در نوشته "اصلاحِ اساس‌نامه‌یِ سایت"به برخورد و رفتار کسانی بیرون از شورای مرکزی زوزه اشاره کرده اید و آنان را باعث برخورد نابخردانه شورای مرکزی زوزه دانسته اید که به گمان ما اشتباه می کنید.

1- روشن است که زوزه خود را از همان روز نخست به عنوان یک وبلاگ گروهی که به گونه ای دمکراتیک اداره خواهد شد معرفی نمود و اساسنامه اش هم قراردادی برای جلب همکاری و تنظیم رابطه با دیگران بود، تغییر یکشبه اساسنامه و بالاتر از آن زیرپا نهادن اساسنامه نو بوسیله اعضای شورای مرکزی کاریکاتوری دیکتاتورمآبانه از سوی این شورا می باشد. اینکه آبی به نامه پاگنده اشاره می کند از همه بدتر است، مگر پاگنده ولی فقیه است که اختیاراتی فراقانونی داشته باشد، پا روی حق نگذاریم گفتاوردی که از پاگنده در نوشته "اصلاحِ اساس‌نامه‌یِ سایت" آورده شده بود تصویری از پاگنده بمثابه ولی فقیه زوزه بدست می داد. یعنی کسی در میان اعضای شورای مرکزی پیدا نمی شد که این به این موضوع پی برده باشد که وظیفه اعضای شورا پیش از هرچیز پایبندی خودشان به قوانین است که خود ساخته اند.
2- کاری به این نداریم که شورا تعریفی از اخلال گر ندارد ولی یکی نیست که از اعضای شورای مرکزی بپرسد یک کاسه کردن و کنار گذاشتن چهارنفر که دستکم در باره هموند شدن در زوزه چهار دیدگاه گوناگون دارند چه معنی می دهد؟
نه خودمانیم در بین اعضای شورای مرکزی یک آدم حسابی پیدا نمیشد که بگویداین چگونه اخراج کردنی است که از این چهار تن اخراجی دونفر اصلا عضو سایت نبوده، یکی از آنها کنجکاو درخواست ادمین را برای هموند شدن (گرفتن شناسه) نپذیرفته و هیچگاه هموند نبوده، آن دیگری خُسن آقا اصلا زوزه را به تخم چپش هم حساب نکرده بود و حتی هنگام برخورد به یکی از نوشته ها در زوزه به آن لینکی هم نداده بود. بین خودمان بماند آیا اینکار مانند این نیست که انصار حزب الله، یک لیبرال یا دمکرات یا کمونیست را که انصار را به تخمشان حساب نمی کنند تا چه رسد به عضویت در آن، از سازمان انصار حزب الله اخراج کند. آخر این چگونه شورای است که مجموعه آن دونفر را که اصلا هموند زوزه نیستند اخراج می کند!؟ از خودتان می پرسیم آیا این نابخردی گروهی نیست؟
3- اینهم به کنار یعنی یکی نفر در میان اعضای شورا پیدا نمی شد که دست کم از کاربرد بی جای دشنام در نوشته رسمی سایت جلوگیری کند. آخر این چگونه شورای است که امید میلانی به نمایندگی از آن و به حساب آن شله زرد خورده به این و آن دشنام میدهد؟ اینها هم به جهنم ارمنی ها، کاربرد واژه شورای نگهبان و اصطلاحات سیاسی پلیسی حکومت اسلامی در این میان چه صیغه ای است؟

Tuesday, May 04, 2004

حماسه شله زرد خوران


آبی جان، چشمداشت این یک چشمه آمدن را از تو نداشتیم، خیلی بامرامی، کسی که با رفیقش چنین معامله را کند با دیگران چه خواهد کرد، مرد حسابی چرا همه کاسه کوزه ها را سر کدوقلقی شکسته و دست آخر هم برایش چنان عزاداری راه می اندازی که اشک عایشه را هم در می آورد؟ درست است که این چرت و پرتهای کدوقلقلی یک سروگردن از سخنرانی های سه خط نیمی حاج بخشی در نماز جمعه روزهای قدس بالاتر و یک سروگردن از سخنرانی های الله کرم جلو سفارت شیطان بزرگ سابق آمریکا پایین تر است، اما ما آنقدرها بی مروت نیستیم که بخواهیم "ماشالله حزب الله" را تنها به آدمی به ساده لوحی کدوقلقلی بچسبانیم. نخیر روی سخن ما با آندسته از دست اندارکاران شورای مرکزی زوزه می باشد که رای به سانسورانديشه ما(شمر) داده اند، ممکن است بپرسی چگونه چنین چیزی ممکن است، دلیلش روشن است اینکه در یک آن و دریکروز اساسنامه سایت برداشته بند جدید و بی سروته راه انداخته و همانجا آنرا نیز زیرپا نهاده اید کاریست که تنها از عهده حزب اللهی ها بر می آید و بس.
از خودت می پرسیم عوض کردن یکروزه قوانین سایت به جهنم ارمنی ها، در باره ننگ انگ اخلال گر زدن و اخراج کردن به پیوست دوتا دشنام آب نکشیده از زبان سخنگوی ساده لوح تان که ذاتا از قضيه پرت بوده و گمان برده حزب اللهي بودن افتخار است چه معنی دارد؟ قربان عقل آخر مسلمان این کار شما که با یک قاشق آب به شنا کردن اوفتادید چه توفیری با کودتای خمینی(مج) وداردسته مادرجنده ترش در حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروه های موتلفه در خرداد شصت دارد، آنها هم یکروزه قوانین را عوض نموده و گروهای بسیاری را اخلالگر و محارب خوانده و به سرکوب آنان پرداختند،
درستش این بود که نخست قوانین را عوض کرده، (برای بند دهم آن تعریف دقیقی از اخلال گر ارائه داده) سپس به آگاهی هموندان سایت که بر اساس اساسنامه پیشین هموند سایت شده بودند می رساندید آنان را از حقوق خود آگاه نموده و آنگاه دست به پاکسازی می زدید.
خیالت تخت باشد ما ( نویسندگان شمرنامه) که بر پایه اساسنامه پیشین سایت هموند آن گشته بودیم، به هیچ عنوان حاضر به پذیرفتن اساسنامه کنونی نشده و به گور سیدالجاکشین حسین ابن علی می خندیدیم که در زوزه نوشته ای بگذاریم چرا که احترام نوشته خودمان بالاتر از این میدانیم که سرنوشتش را به دست چهار تا بی سرپا که سخنگويشان به حزب الله مي نازد بسپاریم.

اینها همه به کنار و کون لق بقیه دست اندرکاران زوزه، از خودت می پرسیم، می شود بگویی بر چه اساسی شمر را اخلالگر دانسته و رای به سانسور ما از زوزه دادی؟ ما تا هنگام اخراج سه نوشته برای زوزه فرستاده بودیم که دوتای آن در بخش نظرات بوده و دیگری نوشته ای اجتماعی. می شود بگویی کدامیک از نوشته های ما اخلالگرانه بوده و کجا. حالا پی بردی که چرا گفته ایم "ماشالله حزب الله

وحشت!

کدوقلقی گرامی پیش از هرچیز بگوییم که بیشنه اوقات با دیدگاههای تو در اینجا و آنجا برخورد نموده و خوشمان هم آمده بود اما راستش از خواندن این نوشته شما وحشت زده گشته و ترسیدیم که چیز!!؟ خور شده باشی، ما آنقدر ها هم که شما فکر می کنید ساده دل نبوده و نیستیم که بخواهیم با یک سایت زپرتکی دست به براندازی بزنیم آنهم براندازی حکومتی که به ضرب نماز جمعه، دعای کمیل و ندبه، زیارت عاشورا و انواع اقسام روضه ها روی کار آمده و در سایه همین ها مصونیت سیاسی پیدا کرده. خودت هم بهتر از هرکس دیگری میدانی که در باره سیاسی نبودن سایت یا کمی شکسته نفسی مینامید و یا زبانمان لال خودتان را به آن راه زده و تظاهر به جهل می نماید، ورنه هر کودکی میداند که سایت سیاسی بوده و بویژه با این گندی که به بار آورده اید چه جهتی دارد. از اینها گذشته ما در جایی ندیدیم که گفته شده باشد این سایت نه سیاسی است و نه برانداز، چه در نخستین اساسنامه و چه در دومین اساسنامه از چنین چیزی که شما می گویید خبری نیست؟ علم غیب هم که ندارید که به حساب وحی و باد شکم بگذاریم، بنابراین سخنان شما از اساس چرت و پرت محض بوده و توصیه می کنیم که درب بخش فاضلاب نوشته ات را گذاشته تا گند کار بیش از این در نیایید.

پا نویس
راستی آبی جان ما دوبار هموند زوزه شده ایم نخست در بیست و سوم مارس اما از آنجایی که گذرواژه مان را فراموش کرده بودیم، بار دیگر در بیست و پنج آوریل هموند گشتیم
بهررو اگرچه ما شورای مرکزی زوزه را به تخم چپ شترمان هم حساب نمی کنیم و به مجموع آن می شاشیم ولی از آنجایی که برای بیشنه شما بگونه ای تک تک احترام قائلیم و نمی خواهیم به دردسر بیافتید،از شما خواهشمندیم که آن یکی نام کاربر ما را نیز پاک کنید که به کار ما نمی آید و زبانمان لال شورای مرکزی زوزه خیالاتی نشوند.