Saturday, September 08, 2007

کاریکاتورهای محمد (مج) و چهره پلید مسلمانان

خوشمان میآد از چپ و راست ، از خاور و باختر به هیکل محمد ابن عبدالله یا همان پیامبر اعظم می ریندند و مسلمانان از ناراحتی خودشان جر میدهند.دم کاریکاتوریست سوئدی گرم.

Friday, February 16, 2007

صدای پايداری مردم بلوچستان را رساتر کنيم (گيريم که مو به مو با آن همخوان نباشيم).

عمرو
--------
بر گرفته از
سامانه ايران پرس نيوز

اطلاعیه جنبش مقاومت مردمی ایران (جندالله )

به نام خدا

جنبش مقاومت مردمی ایران (جندالله ) بیانیه تفرقه انگیز حسنعلی نوری فرماندار رژیم در زاهدان مبنی بر ادعای اینکه مسلم کیخا شهید عقیده ، اصالت و مردانگی سیستانی و شیعه است را به شدت محکوم می کند. اینگونه بیانات اقدامی در راستای تفرقه اندازی بین مردم شیعه و سنی ، فارس و بلوچ می باشد و این نوع حرکات در راستای ضرب المثل مشهور تفرقه بینداز و حکومت کن می باشد .


همچنین جنبش مقاومت مردمی باری دیگر تاکید می کند که هیچ یک از دلاوران مبارز دستگیر نشده و ادعاهای پوچ و بی اساس رژیم آخوندی را تکذیب می کند. از آنجا که رژیم می خواهد بر ضعف خود سر پوش نهاده و وانمود کند که بسیار مقتدر است فورا اعلام کرد که ما عوامل اصلی این عملیات را دستگیر کرده ایم و نیز مسئولیت ضعف خود را بر دوش دیگر کشورها نظیر پاکستان انداخت . کسانی که دستگیر شده اند از اقوام و خویشاوندان مبارزان هستند که هیچ گونه همکاری با جنبش نداشته اند و رژیم از این ترفند برای فشار بر مبارزین استفاده می نماید و در مورد آنچه که رژیم ادعا می کند که سلاح ها و مهماتی کشف نموده ، جنبش این نکته را تایید می کند ولی در خانه ای که این مهمات قرار داشته اند فردی حضور نداشته و کسی دستگیر نشده است . ادعای رژیم مبنی بر کشف اسنادی در ارتباط رابطه جنبش با سرویس های اطلاعاتی امریکا و انگلیس کذب محض بوده و مضحکه می باشد و دال بر بی عقلی ، جهالت و نادانی مسئولان جاهل و نادان رژیم می باشد .

اولا : اگر ارتباطی با سرویس های اطلاعاتی می باشد این وظیفه شبکه اطلاعاتی و کادر سیاسی است نه شاخه نظامی .

ثانیا : بر اساس آموزشهای چریکی اسنادی نه اینچنین مهم بلکه اسناد معمولی را نباید در منطقه عملیاتی نگاه داشت .

ثالثا : جنبش هیچ نیازی برای برقراری ارتباط با سرویس های اطلاتی ندارد و باید برای عقل و خرد این سرمداران رژیم عزای عمومی اعلام کرد ( بر این عقل و خرد بباید گریست ).

و در آخر جنبش مقاومت مردمی شدیدا به تمامی سردمداران رژیم و مزدورانش در منطقه هشدار می دهد که جواب تمام این توطئه ها و تبلیغات دروغین ، دستگیری و شکنجه جوانان بیگناه و به پای تلویزیون کشیدن آنها و وادار نمودنشان به اعتراف به جرمهای ناکرده را در اسرع وقت آنچنان زیبا و خوب خواهد گرفت تا باشد عبرتی برای بی خردان زیرا که خردمندان تا به حال می بایست عبرت می گرفتند . و ان شاء الله به حول و قوه الهی حیات خلوت دشمنان مردم ایران را در پایتخت کشور که آزادانه و با امنیت تردد می کنند تبدیل به جهنمی خواهیم کرد تا همه مستکبران عالم بدانند که قهر و خشم یک ملت با سرکوب خاموش نخواهد شد. طی این اطلاعیه فرماندهی نظامی جنبش مقاومت مردمی به شرافت خود قسم یاد می کند که اگر جوانان بیگناه تا چند روز دیگر آزاد نشوند درسی به یاد ماندنی به رژیم خواهیم داد و تمام استراتژیها و دکترینهای ضد حکومتی را اختیار خواهیم نمود.

جنبش مقاومت مردمی ایران



Monday, February 05, 2007

جوک

جوک
پیامهای یک دوست ناشناس:
سلام واقعا که خندیدم برای بی ظرفیتی ما ایرانی ها که هیچکداممان میانه رو نیستیم با این حرفها می خواهی عقده های خود را خالی کنی؟ خالی کن چون با لفاظی های تو چیزی از انها کم نمی شود راستی تو با چه جراتی از وقایعی نام بردی که در حد تو نیست...مطمئن هستم اون روزهایی که ما در جلوی دانشگاه تهران زیر مشت و لگد بودیم امثال تو در اتاق خود مشغول نوشتن چرت نامه ای دیگر بودندخوش باشی روشن فکر وبلاگت حتی ارزش اسم نوشتن من را هم نداردAnonymous 30.01.07 - 12:01 p

سلام من منتظر جواب خود شمر ؟؟؟ هستم نه ادم با شعوری مثل shghayegh که واقعا شعور و شخصیت از سر و روش می باره ... اگه فکر کردی با توهین می تونی منو مثل خودت کنی سخت در اشتباهی...در مورد کنجکاو هم باید بهت بگم.. من نمی تونم شما ها با چه اطمینانی اینطور صحبت می کنید ... واقعا تا حالا رفتی ببینی عقایدت درست است یا نه؟اینو هم بگم اونهایی که صداهای ما رو خفه کردند همون شمرها و یزیدهای زمونه هستند ... یادت باشه که اونها هم در زمون خودشون دیندار بودن البته دینی که الان این اخوندها دارند... شمر کسی بود که صدای قران خوندنش تا چند خونه می رفت.. کمی مطالعه کنید تا کورکورانه تقلید نکنید ... می دونم ساده ترین راه برای گذشتن از مطلبی رد ان است و بدترین راه توهین.. که شما هر دو راه را انتخاب کردید... موفق باشیدراستی باز هم فحش بدید کمی دلتون خنک بشه و عقده هاتون خالی بای بایAnonymous 30.01.07 - 9:36 pm

سلامچرا جواب ندادی نکنه قابل نمی دونی؟یکم جوک هم برای ما بگو؟!!Anonymous 31.01.07 - 8:45 pm
پاسخ:
دوست گرامی ناشناس، بی رودربایستی باید بگوییم که از کار آدمهای از قماش شما سر در نمی آوریم، شما که در نخستین پیام تلگرافی که برای ما گذاشته،ادعای میانه رو نبودن ما ایرانی ها را به رخ ما کشیده و بگونه ای میانه روانه در دوخط نیمی نوشته به نتیجه گیری های دلخواه خود رسیده و ناسزاهای خود را به پای ما ریخته اید.و دست آخر هم وبلاگ ما را شایسته نوشتن نام خود نمی دانید، دیگر چه چشمداشت از پاسخ را دارید.
اما در گرامیداشت شما پاسخی کوتاه میدهیم:رخداد کربلا بخشی از زندگی ماست، برداشت ما از این رخداد با برداشتهای دسته چندمی که شما از زبان این و آن آخوند شنیده اید توفیر دارد. اینکه سخن گفتن از این رخداد را در حد ما که شمر باشیم نمیدانید را به حساب ساده گی و خام اندیشی تان می گذاریم ما شمریم، سردار پیروز کربلا، روشن است که دیدگاهی حضرت عباسی باب دندان جنابعالی از این رخداد نداریم.
از اینکه جلو دانشگاه تهران کتک خورده اید، دلخوریم اما خودمانیم این کتک خوردن شما چه ربطی به ما دارد، که خودتان را بستانکار می دانید. مشت و لگد را سربازان امام زمان ، یا حسین گویان زده اند آنگاه شما یقه ما را چسبیده اید. وانگهی کتک خوردن از دست این بی شرمان فضیلتی نیست، که شما بر خود میبالید، مظلوم نمایی هم بخشی از فرهنگ حسینی است، اینکه بخشی از مردمی یک سرزمین برای رسیدن به حقوق خود بپاخاسته و هزینه ای هم در این راه بپردازند ستودنی است اما دلیل نمی شود دیگران را بدهکار خود بدانید.
بی انصافی کرده و مارا را با سران حکومت اسلامی سنجیده ای و نام شریف یزید و مارا با این همسنگی آلانده ای، ای جوان زبانت را گاز بگیر، اینوشته هم پاسخی برای شما خواهد بود.
در باره قرآن خواندن ما باید و دیندار بودن یزید باید بگوییم که گزاف می گویید.نخست اینکه ما محمد ابن عبدالله و کیشش را به تخم چپ شترمان حساب نمیکردیم چه رسد به اینکه به قرآن بلند بخوانیم و مخل آسایش در و همسایه بشویم . دوم اینکه یزید فرهیخته و چکامه سرا بود نه مسلمان و هنوز هم یکی از سرشناس ترین چکامه سرایان عرب به شمار می آید. حافظ چکامه سرای ایرانی دیوان خود را با تک بیتی از یزید ابن معاویه آغازیده است.
سبز و پایدار بمانی شمر

Wednesday, January 31, 2007

هذیان

هذیان
از امروز ظهر که ابی عبدالله علیه السلام شهید شد رسالت زینب آغازگردید. دورانی که حادثه کربلااتفاق افتاد، امکانات ارتباطی نبود. میتوانست این واقعه در همان بیابانهای کربلا پایان یافته تلقی شود. اما نقش کاروان اسرا به رهبری یک "زن" بنام زینب قهرمان ابعاد حماسه را از سرزمین کربلا که قرار بود حماسه در همانجا دفن شود بیرون آورد و حماسه را با رسانه ی کاروان اسرا به تاریخ منتقل کرد. از امشب و بعد از شهادت امام حسین رسالت کربلایی بر دوش این شیر زن قرار میگیرد. این توازن نقش زن ومرد در شکل دادن وتکمیل ماجرای کربلا از نگاه سمبلیک پر معنا ست که باید مورد توجه وملاک عمل علاقمندان به امام حسین در نقش دهی واقعی به زنان باشد که نیست.
رو را باش به سنگ پای قزوین گفته زرشک! شله زردت زیادی کرده یا قیمه ات را با حلیم قات زده ای حاج آقا، همین دیروز بود که نوشتیم هزار سیصد اندی سال پیش در صحرای کربلا گردن سید الجاکشین حسین ابن علی را زدیم و خواهرش زینب را سپوختیم، آنگاه شما بر منبر رفته و داد بر می آورید که :" از امروز ظهر که ابی عبدالله علیه السلام شهید شد رسالت زینب آغازگردید." از کی تا کنون هزارو سیصد اندی سال پیش را امروز حساب میکنید، امروز ظهر چه کشک چه، رسالت زینب دیگر چه صیغه است. مرد حسابی اگر سپوخته شدن خواهر ابی عبدالله زینب را رسالت میدانی باید بگوییم که ما این بار رسالت نه بر دوش ایشان بلکه همانگونه که نوشتیم به میان دولنگش نهادیم. برای اینکه حساب توازن نقش زن و مرد از نگاه سمبلیک کربلایی بدستت بیاید و یاد اهل بیت بدهی نوشته زیر را بخوان.
ممد نبودی ببینی، شام غریبان
پس از آنکه امام چهارم شیعیان زین العابدین ناخوش از لیسیدن کیرمان(ص) فارغ شد، شاشمان گرفت بسوی سر بریده سیدالجاکشین حسین ابن علی رفتیم و بر سر بی تنش شاشیدیم، از شدت ادرار ما لخته های خون از محاسن سفید نوه رسول الله شسته شد، زینب در حالیکه کسش را با گوشه مقنه اش پاک میکرد شروع به جیغ و داد کشیدن کرد بسویش رفته و فرمودیم: خاموش لکاته اکیبری، پاچه ور مالیده دگوری، ریدیم به قبر جدت با این نوه های بی همه چیزش، خولی از خشم ما آگاه شد و برای حفظ جان زینب کیرش را به تندی از کون زین العابدین ناخوش بیرون کشیده و تا دسته در حلق زینب فرو برد و اورا خاموش نمود
.باری ساعتی از نیمروز عاشورا گذشته بود به سپاهیان فرمان گرد آوردن اهل بیت حسین ابن علی را دادیم، پس از گرد آوری به سرشماری پرداختیم لعبتکانی بودن که از کون و کُسشان نور محمدی می بارید سکینه دختر چهارده ساله حسین ابن علی و لیلا دختر حسن ابن علی همان نوعروس علی اکبر چشممان را گرفتند، برای گند زدایی و نگهداری زیست محیط کربلا و پیش گیری از بیماری های واگیر دار اولاد پیغمبر، چادرهای اهل بیت حسین را به آتش کشیدیم.
رسالت زینب و آغاز امامت زین العابدین بیمار!
زینب و زین العابدین بیمار را مامور شستشوی اهل بیت نمودیم به زینب سفارش نمودیم که سکینه و لیلا برای شام غریبان خودمان آماده نماید. از سوی دیگر به افسران سپاه خود دستور برافشاندن خیمه های جشن و پایکوبی دادیم.غروب آفتاب عاشورا در کربلا با میگساری و شادخوری آغازیدیم سکینه و لیلا با راهنمایی زینب و زین العابدین به جایگاه ما آورده شدند، همراه زین العابدین بیمار کودکی سه چهار ساله چرگین و مفنگی بود، روبه زین العابدین نموده و از و پرسیدیم: زینی این ولد چس کی است و اینجا چه می کند حالمان را بهم زد، زین العابدین پاسخ داد بنده زاده محمد باقر است، میخواهم راه رسم امامت را یادبگیرد. خندیده و به زینی فردمودیم از تو یا از عمه باباش.
با کارگردانی زینب و دستیاری زین العابدین بیمار گروهی از اهل بیت حسین به نمایش رقص شکم و بابا کرم برای رزمندگان و پیکارجویان ما پرداخته و گروهی دیگر نیمه برهنه به میان سپاهیان رفته و به دلجویی از آنان پرداختند.سکینه و لیلا را در دوسوی خود نشانده و به دستمالی آنان پرداختیم در این هنگام عمروعاص گرامی وارد گردید و پیک شادباش امیرالمومنین یزید ابن معاویه (ص) را بر ما خواند، اورا فرمان به نشستن داده و لیلا را به وی واگذاشتیم. پاسی از شب گذشته فرمان به خاموشی چراغها دادیم با خاموشی چراغها گنگ بنگ کربلا آغاز و برگ زرینی دیگر به تاریخ پربار شیعه و ماموریت سیدالجاکشین حسین ابن علی افزوده گردیده داد . سکینه به زیر خود کشیده و به کامجویی پرداختیم، کُسی میزان چون چشم محمد عبدالله تنگ، در آنسوی ما عمروعاص در کار لیلا نوعروس علی اکبر بود و ناله های ارگاسمی لیلا بلند. در آن شام غریبان، تاریکی خیمه از فریاد حشری محشری اهل بیت حسین لبریز بود، ناگهان فریادی بلندی از لیلا برخاست نگران عمروعاص شدیم ترسیدیم که روی کُس لیلا نوعروس علی اکبر سکته کرده باشد. چراغ را روشن نمودیم دیدیم که خولی آمده و با عمروعاص لیلا دختر امام حسن را ساندویج کرده.

Monday, January 29, 2007

کل یوم عاشورا، کل الارض کربلا

کل یوم عاشورا، کل الارض کربلا
روشن است که دیگر دست و دلمان به نوشتن نمیرود، انگار نه انگار شمری در وبلاگستان هست، انگار نه انگار ماه محرم است و سالگرد پیروزی ما بر سالارجاکشان حسین ابن علی و گاییدن خواهرش در دشت کربلا. یا دست ما نمک ندارد، یا شما حافظه تاریخی ندارید. گاس که از برآیند های شله زرد های بی نمکی باشد که نسل اندر نسل خورده اید و با واژگان مرحوم بحرعلوم سید میمیتک رحمت الله علیه به میم هایتان شله زرد زده اید.
چرا دور برویم شما شله زرد خورهای بدبخت را چه به شادباش گفتن به ما و به خودتان، شما را همان بس که امید واهی به طبقه مفلوک کارگر ببندید و روز کارگر را تا پنج هزار سال دیگرجشن بگیرید، دخیل به هشت مارس همشیره های وطنی ببندید، از تولد رضا شاه اول تا ختنه سوران رضا شاه دوم پایکوبی کنید، در سال مرگ محمد رضا شاه حلوا پخش کنید و ...
باری این روضه شمری را نقدا اینجا می گذاریم بلکه روضه خوانی پیدا شود و آنرا بخواند.
روضه را زنده نگاه دارید که ما به آن زنده ایم
امام خمینی(مج)
روز عاشورا پس اینکه آیات مفتاح الفرجین را به بیضه مبارکمان بستیم و گلوی سالار جاکشان حسین ابن علی بریدیم، هوس گاییدن خواهرش زینب جگرگوشه فاطمه الزهرا و اجاق روشن کُن خانه تاريک علی ابن ابی طالب در دلمان اوفتاد، فرمان دادیم اورا به وسط میدان که از خون اولاد رسول الله(مج) رنگین بود بیاورند، اورا بر جهاز شتری انداخته و تنبان از پایش برگرفتیم، کُسش بیرون اوفتاد پر مویی این کُس یاد آور محاسن جدش رسول الله بود، شکافش چون فرق شکافته علی ابن ابی طالب(جک) بود و سفیدی لمبرهایش به گونه های پریده رنگ و بیمار فاطمه الزهرا ماننده.دو لنگ دختر حیدر کرار را به نشان "ویکتوری" که همانا پیروزی عجمی باشد بالا بردیم و ذکر مبارکمان را بر درواژن نوه رسول الله نهادیم و فشار اندکی دادیم، چون گلوی حسین ابن علی خشک بود، بیرون کشیدیم و بسوی جنازه سالار جاکشان حسین ابن علی که دو قدم دورتر از کُس خواهرش اوفتاده بود رفتیم، کیرمان را به خون تازه و ولرم حسین آغشتیم و لگدی به سر از تن جدایش زدیم بگونه ای که نگاهش بسوی کُس زینب بیافتد تا کلوزآپ گاییده شدن خواهرش خوب ببیند و در روز محشر برای لکاته دوعالم فاطمه الزهرا تعریف کند و برای کیر ما طلب شفاعت بنماید، در این میان خولی هم با اردنگ و پس گردنی زین العابدین(عج*) را بوسط میدان آورد و در چند قدمی بستر صحرا ئی زینب تنبان از پایش برگرفت فریاد زین العابدین برخاست، "اوا عمه زینب" بدادم برس . باری بسوی زینب برگشتیم و کیر مان بر درب فرجش نهادیم و به آرامی فرو بردیم، اشهد کُسش را خواند کمی بیرون آوردیم و ناگهان:
چنان ضربی زديم در بین پایش
که لرزید روح نبی از صدایش
زعرش فریاد زهرا آمد، دوش
که یا شمرا کمی آرام بکن توش
علی آن لندهور، پفیوز جاکش
دهان فاطمه بگرفت که هش هش
تو ای زهرا مکن این داد و فریاد
که آبروی مرا دادی تو بر باد
بدان گنجایش زینب بیش از این است
بگو آری، که دانم اینچُنین است
در آنسوی ما خولی سرگرم گاییدن نوه فاطمه زهرا، امام چهارم شیعیان زین العابدین ناخوش بود، ناله های جانسوز زین العابدین گوش
فلک را کر کرده بود، می گفت یا رسول الله سوختم العطش، این کیر مانند شمشیر حیدر کرار دو سر است، یا جدا کونم پاره شده، این کیر از کیر اسب بابای شهیدم ذوالجناح هم کُلفت تر است. از شنیدن آخ و اوخ زین العابدین ناخوش هوس گاییدن کون زینب را کردیم، کیرمان را از کُسش بیرون کشیده و بر درب کونش نهاده و به آرامی فرو برديم پس از به ارگاسم رسیدن زینب و آمدن خودمان از زینب کبري بیرون کشیده و بسوی خولی هنوز مشغول گاییدن زین العابدین بود رفتیم، کیرمان را جلوي دهان زين العابدين(عج) برديم آنرا بویید و اشک در چشمانش جمع شد و ناله سر داد، بخدا که بوی دهان جدم رسول الله را می دهد و سپس به لیسیدن پرداخت
السلام و علیکم و رحمت الشمر و برکاة
ُالتماس دعا
شمر